بادا، بادا. مبارک بادا. :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

بادا، بادا. مبارک بادا.

خب خب خب...

این از اون پستاییه که برای انتشارش این دغدغه رو ندارم که «ای وای الان وقت مخاطب رو باهاش تلف می‌کنم» :دی

خب، امروز چه روزیه؟ یازدهِ یازده :دی شاید فکر کنین اومدم تا امتیاز این مرحله رو از دست ندم، ولی خیر:دی بماند که خیلی هم امتیاز نداره، ولی از الان می‌بینم اون مردمی رو که یه روزی قراره تولد بچه‌هاشون رو جوری تنظیم کنن که بیفته دقیقا ۱۲ سال دیگه :دی

برگردیم سر اصل مطلب.

امممم، فکر کنم خیلی بلد نیستم بپیچونمش :دی، علی! تولدت مبارک!

لازم می‌دونم تا بازم ازت تشکر کنم، به خاطر تموم خوبیات توی این یه سال و خورده‌ای. دستت درست!

خب، من بلد نیستم عین تو، که با کمترین سرنخا، طرف مقابل رو شناسایی کنم و یه بیوگرافی‌ای براش بنویسم که عین من بشی و بگی «اعععع :/ خودمم هرچی زور می‌زدم نمی‌تونستم یه چیزی تا این حد تمیز و مفید در بیارم!»، پس مخاطبین رو ارجاع می‌دم به این‌جا.

خب، علی، بعد از این که استیو رو زدم، تو اولین بلاگری بودی که توی وبلاگ‌ش احساس راحتی کردم. می‌دونی، پسرای بلاگر معمولا یه سری ویژگیِ مشترک دارن، که خیلی وقتا همون ویژگیا بوده که اینا رو کشونده به وبلاگ‌نویسی، از این جهت هروقت یه ویژگیِ که خودم هم به شدددت دارم‌ش رو توی یه پسر بلاگرِ دیگه می‌دیدم، معمولا خیلی بدم می‌اومدش! یکی از این جهت که شاید اون ویژگی چیزی بوده که بهم احساس خاص بودن می‌داده، چیزی که به نظرم قشنگ بوده وقتی که توی عمق وجودم بوده. حالا دیدن این که یه نفر همین ویژگی مشترک رو با من داره، و الان داره ازش حرف هم می‌زنه، حس بدی بهم می‌داد، هم از این جهت که به خودم می‌گم «برو بابا، پسر تو خاص نیستی!»، هم از این جهت که بدم می‌اومد که اون ویژگی که جاش توی قلب و روح آدمه الان فاش شده، هم از این جهت که، خب من می‌دونم کنار اون ویژگی خاص، ممکنه چه بدی‌هایی هم داشته باشم، وقتی اون بلاگر رو می‌بینم هم، تشخیص اون بدی‌ها توش، به مراتب برام کار ساده‌ایه. و خب جالبه، که این ویژگیِ بد توی وجود خودم هم باشه، ولی وقتی تو یکی دیگه می‌بینمش، بازم بدم بیاد.

دارم از بحث دور می‌شم، می‌خواستم این رو بگم که، تو این طوری نبودی، مثل من و اون پسرای بلاگری که دیده بودم نبودی و اون ویژگی‌های تکراری و لوس‌مون رو نداشتی، چیزایی که احتمالا توی دنیای واقعی باعث می‌شن خاص به نظر بیایم، ولی این‌جا شده ویژگیِ عام‌مون و دیگه اصلا زننده شدن برام. نمی‌دونم توی دنیای واقعی و پیش اطرافیان‌ت تا چه حد متفاوت به نظر بیای، واقعا نمی‌دونم، فقط می‌تونم حدس بزنم که شاید نه خیلی زیاد، ولی حقیقتا اگر دستِ من بود، بهت نشانِ خاص‌ترین بلاگرِ پسر رو می‌دادم. یا حتی خاص‌ترین بلاگر. خب با توجه به این که اکثر بلاگرا دخترن، همین پسر بودنت هم به خاص بودنت اضافه می‌کنه، نه؟

این که توی دنیایی که همه دارن زور می‌زنن با بیرون ریختنِ درونی‌ترین چیزاشون و چه می‌دونم، بهترین دوست کردنِ دنیای مجازی حرفاشون رو بزنن، بذار بگم که واقعا برام جالبه وقتی خیلی صاف و ساده در مورد روزمرگی‌های دانشجویی‌ت می‌نویسی و همون نوشته‌ی ساده‌ت به اندازه‌ی خودش مغز و حرف داره. البته منظورم از ساده، این بی‌آلایش بودنشه، وگرنه حقیقتا یه جاهایی مخم سوت می‌کشه و چندبار یه بند رو می‌خونم و یهو می‌بینم دارم تو نت می‌گردم دنبال کلیدواژه‌هات تا بتونم یه تیکه از پست‌ت رو درست درک کنم :دی تصمیم دارم تموم پستات رو یک سال بعد از انتشارش هم دوباره بخونم! ولی هنوز معتقدم نامردیه که تفاوت سنی‌مون دو هفته باشه ولی یه سال ازم جلوتر باشی :/ چی بگم، البته که فکر می‌کنم بیشتر از اینا حقته.

اوه، علی، من به شدت وقتایی که یه نفر یه چیزِ انتقاد آمیز رو خیلی تمیز بهم می‌گه رو دوست دارم. اون حدیث امام علی علیه السلام هست، هرکس به من کلمه‌ای بیاموزد مرا بنده‌ی خود کرده؟ اون سری که حرف می‌زدیم و در مورد دشک انداختن تو محوطه‌ی دانشگاه برای کارای روزمره یه چیزایی بهم گفتی، می‌دونم که شاید اصلا چیز خاصی به نظر نیادش، ولی برای من ارزشمند بودش حقیقتا. فارغ از همه‌چی، این که یه نفر این‌قدر تمیز و ساده در مورد این جور چیزا بیادش بگه که، اممم، چی بگه؟ یادم نیستش دقیقن چی گفته بودی، ولی می‌تونم این‌طوری برای خودم ترجمه‌اش کنم بعد از یک سال که «کامان بابا! خلی چیزی هستی؟ قرار نیست که جلوی دیگران تا این حد خودتو انگشت‌نما کنی که!». هرچند که، من هنوزم روی حرف‌م هستما :/ اگر دانشگاها حضوری شد، هنوز مصم‌ام که یه جای از دانشگاه رو گیر بیارم و باهاش انس بگیرم. یه درختی، پشت‌بومی، پشت ساختمونی، چه می‌دونم! یه جایی. دوست دارم به جای این که گوشه‌ی اتاق پشت لپ‌تاپ‌م بچپم، لااقل یه ذره هوای آزاد باشه خب :/

وای علی، نمی‌دونم که! ماها از یه جایی به بعد بزرگ نشدیم دیگه، عوض‌ش روی دور تند پیر شدیم. مسخره نیست که اون روز رفته بودم جایی و باید آدرس محل تحصیل می‌نوشتم، بعدش دیدم آدرس دانشگامونو بلد نیستم اصلا :/ فقط نوشتم تهران خیابان انقلاب دانشگاه فلان :/ حالا فعلا لازم‌شون نمی‌شه ایشالا :دی بابا من دانشگا کوفتی‌مونو هنوز به چشم ندیده‌م -_-

خب، آرزوی پایانی رو هم بکنیم و برنامه رو به پایان برسونیم! می‌دونیم بعیده پس آرزو نمی‌کنم که هیچ‌وقت برات دلتنگی یا حسرت به وجود نیاد، پس امیدوارم توی زندگی‌ت همیشه حسِ خوبِ امیدواری‌هات و حالی که برای خودت می‌سازی، دلگرم کننده‌تر از حسرتا و دلتنگیات باشه. امیدوارم با همین فرمون قوی بری جلو، نقطه‌ی مطلوبِ نمودارِ واحد-معدل‌ت رو پیدا کنی، یعنی اگر معدل رو بگیریم |x| و تعداد واحدی که برمی‌داری رو بگیریم |y|، و داشته باشیم: x^2 + y^2 = 650  بالاخره پیدا کنی که کدوم نقطه برات مطلوب‌ترینه، که هردوتا رو به اندازه‌ی خوبی با همدیگه داشته باشی. فکر کنم لازم نیست بیشتر توضیح بدم. خوبی حرف زدن با تو اینه، که آدم می‌دونه می‌فهمی داری چی می‌گی، احتمالا کلی هم جلوتر از خودم بری وقتی این‌جور چیزا رو می‌گم :دی واقعا مزیت بزرگیه.

خب، علی، می‌دونی، راستش من خیلی آدمِ این نیستم که حرفی که می‌خوام به یه نفر بزنم رو عمومی منتشر بکنم، هدف‌م هم از این پست بیش‌تر این بودش که، خب حرفایی که توی وبلاگ‌ت می‌زنی واقعا خوبن به نظرم، دوست داشتم یه بار از یه تریبونی استفاده کنم تا با معرفیِ وبت به چند نفرِ دیگه یه کمکی بهشون کرده باشم، دیگه چه بهانه‌ای بهتر از تولدت؟ (بماند که این حرف رو اول که تازه داشتم یادداشت رو می‌نوشتم، نوشتم. اون موقع قرار بود یه نوشته‌ی ۳ بندیِ جمع و جور از آب در بیاد :دی این روزا اگه یه گوش بدی بهم که حرفامو بشنوه، و یه دهن هم داشته باشه که وسطش ازم سوال بپرسه، اون قدر حرف می‌زنم که یا دهنِ من از کار بیفته، یا گوشِ طرفِ مقابل :دی)

خب دیگه، الباقیِ حرفام رو نگه می‌دارم برای چند روز دیگه که امتحانای منم تموم بشه. یه عالمه حرف دارم باهات، از الان چند ساعت وقت خالی بذار برام، ببینم رکوردِ سریِ قبلی رو می‌شکنیم یا نه :دی تازه پروژه‌مون هم هست واسه مبانی. پوووف، یَک چیزیه که، به نظرم خیلی جالب می‌آد، براش هیجان‌زده‌ام :دی فعلا که نمی‌تونم بشینم پاش، ولی به شدت مشتاق‌شم، هم مشتاق شروعش، هم حرف زدن در موردش، هی دارم بال‌بال می‌زنم :دی.

خب دیگه. امیدوارم بیستمین سالِ زندگی‌ت چیز قشنگ و خوبی باشه مجموعا، ازش در کل راضی باشی. موفق و موید و پیروز باشی!

اون مگه سن نبود؟ :)  )))      )    )        )   ) )))  ))       

دلم میخواد مقطع بخندم. عیح :)) )    ))  

همه‌شون سر و ته یه کرباسن بابا :دییی ـیییـ ییی‌یی
خلاقانه بودش :دییی‌ییی   ییـ  ییی ـییی

شتتتت تولدتو یادم رفتتتتت:/

با تاخیر، مبارک😊

ممنوووووونم! بابا تاریخ تولد که یه عدده دیر و زود نداره دیگه :دی

خواهش میکنم خیلی زیاد😂

:دییی

راسسسستی

تولدت هم مبارک اقای استیو🎂🌴

ممنووووونم ممنووونم یک عالمههه خیلی خیلی زیاااد! بسییی خوشحالم نمودین😊😊.

 

 

خب خداروشکر

خواهش میکنم😁😉

=)))

اول بابت غلط املایی کامنت قبل معذرت😂 کیبوردم یذره شیش و هشت میزنه😂

 

۹ اخه؟😂😂 خداقوت رادمرد

 

خب ببین مطمئنا ۱۰۰۰صفحه رو بخای حفظ کنی پشیزی توی ذهنت نمیمونه که😐😂 ما خودمون اتفاقای تاریخی رو بهم دیگه ارتباط میدیم،یعنی مفهومی میخونیمشون،مثلا اگر آثار و نتایج و علل یه واقعه تاریخی رو تحلیل کرده باشی بعدا کامل میتونی دربارش صحبت کنی یا امتحانش بدی،وگرنه کار ما با خوندن راه نمیفته فقط ،مثل ریاضی که تا دل به دریای مسائل نزنی متوجهشون نمیشی😁

خواهش می‌کنم :دی خودمم با گوشی همین طوریم خیلی وقت.

بلی :دی از افتخاراتمه :دی

آهااا، آره، آره، گرفتم... متوجه شدم، ممنون، و به نظر من هم همین درستشه.

😂

 

من خودم اومدن انسانی فکر میکردم حفظیاته ولی الان میفهمم که بیش از ۱۰۰۰ صفحه تاریخ واقعا دل شیر میخاد که زیای انسانی😐😌

یا علییی :/ خیلیه‌ها... منی نمره‌ی پایان‌ترمم از تاریخ دویست صفحه‌ای‌مون ۹ شده می‌فهمم ۱۰۰۰ صفحه‌اش اونم واسه کنکور،‌ یعنی چی...
یه سوال... این یعنی این که این ۱۰۰۰ صفحه تاریخ، حفظی نیستش یا همچین چیزی🤔؟

اون قسمت منبر رفتن خوب بود😂😂

 

 

 

بیا دیگه ببین خودتون چی میکشین از دس این پیچیدگیا😂

 

اره،حوزه درسته

و اونجور که کتاب زیر دستم میگه ۲ تا حوضه آبریز داریم😂

والا :دی


می‌گم که، حق دارین :دی

اووو :دی خداروشکر نیومدم انسانی :دی پوف!

مرسی درک میکنی😂

اره اون دسته از دلاوران و نام آوران خردسالتر هم لازم به ذکر بود که خودت زحمتشو کشیدی😂

اره میدونم کلا ادم وقتی طفلی بیش نیس فکر میکنه مرکز عاهلم بشریته ،چنتا مخاطبم که تو وبش باشن دیگه الفاتحه مع الصلوات😂😂

 

 

 

نه خداروشکر شما هنوز به حوضه(حوزه،هوضه،هوظه،حوظه😂)پیچیدگی ورود نکردی😐😂

ولی این دوستتون تاپیکاش یه چیزایی بود من زدم تو دیکشنری تلفظ کنه😁😂

خواهشمندم :دی
آرههه، دقییقا همینه که گقتی :دیی بعدش خب خود منم که بچه‌تر بودم، نمی‌تونم بگم که خیلی بهتر از اینا بودم و اینا مثلا، ولی خب نمدونم :/ حداقل این‌طوری منبر نمی‌رفتم‌ :/ شایدم باید می‌رفتم... نمی‌دونم.


فکر کنم این‌جا حوزه باشه :دی حوضه هم می‌شه اون حوضه‌ی آبریز و اینا اگر اشتباه نباشه :دی
آره :دیی خود منم که هم‌رشته‌ام و اینا یه جاهایی باید برم سرچ کنم که دستم بیاد چی به چیه، و خب زیبایی‌ش به همینه :دی

نه واقعا میگم بخدا😁

پاتو میزاری تو این وبلاگ چار نفر دارن در مورد نظریه فرگشت حرف میزنن😐

میری اون یکی ،یکی بین شریفو تهران دو به شکه😐

دوباره یذره میای اینورتر میبینی یه معادله ۸ مجهولی گذاشتن دارن مباحثه میکنن😐

چخبررررررررررررهتونه چخبرتونه😐

:دیییی، فکر کنم تا حد زیادی می‌تونم درک بکنم منظورت رو :دی
ولی خب، از اون طرف وبلاگ این بچه‌ترا رو دیدی؟ خدایا😂😂😂، حالا الان می‌ترسم اسم وبلاگاشون رو بیارم و یه زمانی ببینن خودشون و بهشون بر بخوره وگرنه اسمشون رو هم می‌گفتم :دییی، سال به سال گاهی می‌رم وبلاگشون و فقط دلم می‌خواد یکی کناردستم می‌بود تا با هم بهشون بخندییم :دی
(+ حالا اون چند نفری که الان مد نظرم هستن، هر کدوم یه سری چیز به شددددت ضایع دارن که باعث شده بخوام بهشون بخندم، نه که آزارداشته باشم و خوشم بیاد ملت رو به خاطر کم‌سن بودن مسخره کنم، ولی اون چندتایی که الان توی ذهنمه،‌ یه بچچچچچه‌بازیایی دارن و جوری در موردش حرف می‌زنن که انگار باووووو چه خبره مگه =/ )

حالا خب خداییش این طوریا هم نیستش، حالا علی آره، تو وبلاگش حرفای تخصصی زیاد می‌زنه و خب حق می‌دم بهش، ولی خب من فکر کنم غیر از یه جاهای معدودی معمولا حرفایی که می‌زنم خیلی پیچ‌پیچی و تخصصی و اینا نیستش،‌ نه؟

چرا انقد احساس میکنم همه چی تو این وبلاگا پیچیدس😐

بگذریم‎:)‎

تولد فرد مذکور که نمیشناسم هپی مپی و ازین صبتا😁

آره، منم هنوز که هنوزه همین حس رو دارم :دی

بنده هم مجددن عرض تبریک می‌نمایم :دی!

سلام استیو،

این دو روز رو درگیر امتحان آخرم بودم و اصلاً تمرکز نداشتم بیام اینجا چیزی بنویسم برات. حالا با تاخیر، خیلی متشکرم از تبریکت.

البته پستت رو همون شب خوندم. وقتی اومدم توی وبلاگت با خودم گفتم «تو رو خدا استیو... تو رو خدا الکی ازم تعریف نکرده باش» :دی. حقیقتش تا چند ساعت قبل‌ترش داشتم فکر می‌کردم که دارم وارد آخرین سال از دههٔ دوم زندگی می‌شم ولی مطلقاً هیچ کوفتی نیستم و نشده‌ام. یاد کلیپ این دختره افتادم. همچین حسی :). ولی بعد از خوندن پستت بیرون اومدم از اون افسردگی روز تولد.

آمممم... راجع به اینکه گفتی از نظرت متفاوت به نظر می‌رسم، این ترم با یه هم‌کلاسی جدید آشنا شدم. پسره دانشکدهٔ ما نبود، اخیراً تغییررشته داده و اومده پیش ما. اول ذوق کرده بودم که چقدر من و اون به‌هم شبیهیم از نظر رفتاری و علاقه‌هایی که داریم. ولی چند بار که باهاش صحبت کردم، با خودم گفتم که نه، من واقعاً تحمل یکی دیگه مثل خودم رو ندارم! و الان باید ازت تشکر بکنم که می‌تونی چند ساعت مکالمه با من رو پیش ببری و سرم رو نکوبی توی دیوار :))))

ولی من واقعاً خاص نیستم. احتمالاً اگه به جای من با هر سال‌بالایی دیگه‌ای آشنا می‌شدی برای اولین بار، اینجوری فکر می‌کردی راجع بهش. ولی این شانس نصیب من شد که اون اولین نفر باشم و باهات صمیمی بشم :). همین.

+ برو فعلاً توی گوگل‌مپ ببین دانشگاه‌تون رو :). توی خیابون انقلاب، بین خیابون‌های حافظ و ولیعصره. تئاتر شهر هم توی همون تقاطع انقلاب و ولیعصره. بیا اگه عمری بود و حضوری شدیم با هم تئاتر بریم یه‌بار. من هنوز نرفتم. شهرمون هم سالن تئاتر نداره!

سلام و دو صد سلااام!
راحت باش بابااا :دی اتفاقا فکر کنم از لحظات انتشار پستم تا نزدیکیای همون تاریخی که این کامنتو گذاشتی، بیان قاطی‌پاتی کرده بوده و اجازه نمی‌داده کسی وارد پنلش بشه :دی
نه نه، اصلا، باور کن! ممکنه من از کسی فقط خوبیاش رو بگم و بدی‌هاش رو اصلا نگم گاهی، یا فقط بدی‌هاش رو بگم پیش خودم و خوبیاش رو از خودم قایم کنم، ولی هیچ‌وقت الکی تعریف نمی‌کنم واقعا! علی تو که این احساس مطلقا هیچ کوفتی نشدن رو داشته باشی، دیگه حقیقتا من که دیگه باید برم بمیرم اون وقت! نمی‌دونم چه کمک خاصی می‌تونم بکنم وقتی خودمم درگیرشم، ولی خب واااقعا بسییی بسی خوشحالم از این که باعث شدم از افسردگی روز تولد خارج بشی!
یه مدته که در پروسه‌ی خداحافظی با اینترنتم و الانم یه اینترنت هدیه‌ی روز مادر ایرانسل وصل شدم که دو گیگ داخلیه فقط و نمی‌تونم برم یوتوب :دی بوکمارکش کردم که تو اولین فرصت ببینمش.
چه جالببب :دیییی آره اتفاقا، یه سری از تایپای شخصیتی همون MBTI هم هستن که با تایپ‌های مشابه اصصصلا خوب نیستن، یعنی خودشون طاقت خودشون رو ندارن، ولی برای گروه‌های دیگه‌ای که خیلی باهاشون فرق دارن، می‌تونن به شدت جذاب باشن. همین تفاوت‌هاست که به تکمل و جذابیت معنا می‌ده!
خب فکر کنم نکته‌ی حرفم رو درست نرسوندم :دی گفتم که، نمی‌دونم واقعا چقدر واقعا خاص باشی، چیزی که من می‌تونم در موردش قضاوت کنم اینه بین بلاگرای پسر به شدت خاصی، چون که بلاگرای پسر از یه طیف دیگه هستن معمولا و این وسط واقعا تفاوت تو با پسرای بلاگر دیگه رو حس می‌کنم.
+ اینم باز اضافه کردم به to Do هام! ایده‌ی بسیااار جالبی بود، برم ببینم از بالا نماش چه شکلیه :دی انگار یه شبیه‌سازی هم تو سایت دانشگاه درست کرده بودن از محیطش و اینا، ولی خب متاسفانه من آخرشم نفهمیدم کجای سایت بودش و چی بودش و اینا متاسفانه :دی
++ وای علی جدییی؟ منم تا حالا نرفتم تئاتر! به شدددت هم دوست دارم حداقل یه بار هم که شده برم از سر تنوع و تجربه، از طرفی هم به شدددت دوست دارم دفعه‌های اولم رو با کسایی تجربه کنم که دفعه‌ی اولشونه. آقا من قولشو از الان می‌دم، به شدت پایه‌ام که اگر عمری بود و حضوری شد یه سری با هم بریم. ایده‌ای بس محشر بود!

who is ali?:p

Maybe this: alyabad.blog.ir

یاد اون جمله‌ی جرج جرداق افتادم :دی ا، علی! سو تل آس هو یو آر!

تولدش مبارک!

ان‌شااالله همواره و بسیااار!

سلام :))

به‌به تولدشون مبارک باشه :)) امیدوارم سلامت و شاد باشن همیشه :)).

چه کار خوبی کردین که پست گذاشتین به ما هم این فرصت رو دادین که تبریک بگیم.

راستی من متوجه عنوان نمی‌شم :D پست قبلی هم متوجه نمی‌شدم که انقدر در نوشتن تنبلی کردم که کلا یادم رفت عنوان و پست چی بود :). 

سلاام!
بنده هم دوباره تبریک عرضمی‌نمایم :دی
خواهش می‌کنم، اصلا هم قابل‌تون رو نداشت!
آخ آخ آخخخخخ، فهمیدین چی شدش :دی؟ وقتی پستو نوشتم و زدمش روی انتشار در آینده، گفت اسم انتخاب کن! منم اسم خاصی به ذهنم نرسید، پس یادداشت کردم عنوان مذکور رو، تا حالا بعدها بیام عوضش کنم ولی خب یادم رفتش :دییی راستش نصف بیشتر عنوانام یه دلیل پرتی دارن که خودمم بعد از یه مدت کوتاه فراموش می‌کنمشون مگر این که دیگه خییلی پشتش فکر باشه و اینا!

می خواستم بگم از بابت پیرزن درونت خجالت زده نباش که فهمیدم اصلا مشکلی نداری باهاشXD

آهااا :دییی
خب با وجودش که مشکل دارم، می‌شه نداشت؟ فقط شاید بشه گفت یه طورایی پذیرفتمش و از وجودش راضیم. خب بهتر از اینه که بخوام هی چیزمیزای بی‌محتوا منتشر کنم و بعدش خودم از خودم زده بشم خب!
شنبه ۱۱ بهمن ۹۹ , ۱۳:۳۵ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

از جهت پست گذاشتن :))

آهااا :دیی
دیگه قلم سنگینی می‌کنه و از این صحبتا :دی

پسر نمی دونستم یه پیرزن درون داری:دی

(خجالت نکشا! منم خجالت نکشیدم.---.)

.

.

.

تولد علی هم مبارک:)) باشد که ترم جدید حضوری برگزار شده و وی سرش را بالا بیاورد که دل جوان نبایستی به هیچ حسرتی زینت شود:")

(مزاح صرف و این صوبتا)

مجددا، آرزوی بیست سالگی خفنی داریم برات:))

کیه که نداشته باشه :دی؟!
(از چه جهت عاقا :دی؟ چرا امروز همه گنگ حرف می‌زنن؟!)
.
.
.
بنده هم باز مجددا تبریک می‌گم :دیی انشاااالله! آره واقعا... هعی.. شی بگم.
(:دی)
من نیز مجددن این آرزو رو تکرار می‌کنم :دی
شنبه ۱۱ بهمن ۹۹ , ۰۰:۱۱ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

مبارکه علییی *_* 

 

چه عجب استیو :)))

من نیز مجددن عرض تبریک می‌کنم :دی!

از چه جهت :دی؟
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
Designed By Erfan Powered by Bayan