خب! گفتیم بذار ما هم تجربیات کنکوریمون رو با ملت به اشتراک بذاریم. فکر کنم اول باید اشاره کنم که رتبهی شصت و خوردهایِ منطقهدوی ریاضی ۹۹ شدم.
این پست رو چند بخش کردم.
تو بخش اول پیشنهادای کلیم برای سالهای پایه، تابستون[ها]، دوازدهم و چند ماهِ جمعبندی (+نحوهی بررسیِ آزمون +آرامش!) و روزای آخر (+میزانِ ساعتمطالعه) رو میگم. پیشنهاد شخصیم اینه که هرپایهای که هستین، بههرحال خوندنِ همهشون میتونه براتون مفید باشه، مخصوصا اگر پایهاین، فکر میکنم دیدتون به سالهای بعد روشنتر میشه.
بخش دوم، نظرم در موردِ درسهای مختلف و روشای مطالعهشون، به علاوهی کتاباشونه.
بخش سوم یه توضیحاتی در مورد برنامهریزی دادم.
بخش چهارم هم یک سری پیشنهادات و نصایح کلی.
این رو هم اضافه کنم که متن نسبتا طولانیه، حدودِ یازههزار کلمه.
بذارین قبل از شروع، اولین نکتهام رو بهتون بگم. یه دفترچه داشته باشین، مخصوصِ نکتههای کنکوریِ غیردرسی. مثلا به هر درس یه ورق اختصاص بدین و هروقت توی اون درس بیدقتی داشتین، برین علتِ بیدقتیتون رو یادداشت کنین تا حواستون بهش باشه و تکرار نشه. مثلا بنویسین که این دوتا یکا رو قاطی نکنم، تسلا و گاوس رو مثلا، یا جذر و مجذور رو، مثبت و منفی رو، کاهش یا افزایش رو. مثلا وقتی مصاحبههای رتبهبرترا رو میخونین، جاهای مفیدش رو یادداشت کنین. معمولا خیلی از حرفاشون تکراریه و نکتههای عملی نیست، ولی میبینی وسطش یه چیز مهم میگن، از اونا نت بردارین. مثلا وقتی دارین این پست و مطالب مشابهش رو میخونین، جاهای به دردبخورش رو یادداشت کنین :دی
و اما بعد!
دهم و یازدهم
میدونیم که پایه خیلی مهمه، خیلی. و چیزی که توی این دوران خیلی مهمه، کنکوری درسخوندنه، در مقابلِ مدرسهایدرسخوندن.
شما این جمله رو از خیلی از فارغالکنکورا میشنوین که «من فقط سال آخر درس خوندم». کسی که این حرف رو میزنه، دهم و یازدهم چی کار میکرده؟ هر روز کلی وقت توی مدرسه و سر کلاس نمیگذرونده؟ واسه امتحاناش درس نمیخونده؟ خب چرا، مسلما اگه همه رو جمع بزنی، یه زمانِ قابلتوجهی میشه که واسه درس گذشته، ولی وقتی دقیقتر نگاه میکنی، تو شروع دوازدهم دستش خالیه و عملا اون زمانا فایدهای براش ندارن.
خب، چرا؟ به نظرم چیزی که اینجا تفاوتها رو مشخص میکنه، همون کنکوریدرسخوندنه. این که دغدغه و هدفتون از همون اول کنکور باشه، نه تنها کلی تاثیر روی انگیزه و کمیت مطالعه میذاره، بلکه واقعا روی کیفیت و بازده و ارزشِ اون چیزی که میخونین هم تاثیرِ شدیدی داره.
کسایی که سال آخر تازه به هدفِ کنکور شروع میکنن، طول میکشه تا چم و خم کار دستشون بیاد و بفهمن باید هر درس رو چطوری بخونن و تو مهارتهای آزمون کم میآرن و، خلاصه خیلی چیزا هستن که فارغ از مقدارِ خوندن، در گذرِ زمان به دست میآد.
شخصا با وجودِ این که دهم و یازدهم خیلی هم زیاد نمیخوندم و به جای خودش خیلی هم تنبلی کردم و خیلی وقتا هم ساعتمطالعهم فاجعه بود، ولی واقعا اثرش رو تو نتیجهم نشون میداد، چرا؟ چون چیزی رو میخوندم که به کارِ کنکورم بیاد، و این خیییلی مهمه!
حالا این سوال پیش میآدش که، کنکوریدرسخوندن یعنی چی و چطوری؟ بهترین جواب هرکس رو خودش باید پیدا کنه و در طولِ زمان بهش میرسه، ولی خب تو بخش بعدی روشهای کنکوریخوندنِ خودم رو توضیح میدم.
به این فکر کنین که خیلی از وقتایی که ما تو سالای پایه درس میخونیم، عملا ارزشی نداره. زمانی که برای درسای غیرکنکوری میذاریم، برای ما مثلا جغرافی و تاریخ و زمین و اینا، و خب، اگه بخوای همهی نمرههات تو این درسها یه هیفدهِ ناقابل هم باشه باید یه تایمِ قابلِ توجه براشون بذاری، تایمی که باهاش میتونی کلی کارِ مفیدتر کنی، دیگه اون عدهی عدیدی که به خاطرِ یه معدلِ بیاهمیت همهی اینا رو در حدِ بیست میخونن رو بذاریم کنار، هیچ وقت نمیتونم درکشون کنم! حالا اگه فردا کنکور حذف شد و ورودیِ دانشگاها براساس معدل بود نیاین یقهی من رو بگیرین :دی هرچند بعید میدونم حداقل تا سه سال و سه کنکورِ آینده، همچین اتفاقی بیفته. شخصا حتی توی نهاییها هم، علوماجتماعی شدم 11.25 و سلامت و بهداشت، 16.25 =| در لیستِ افتخاراتم، تاریخِ پایانی هم 9 شده بودم، بذارین بیشتر ادامه ندم :دی
دیگه از کنکوری خوندن براتون اینو بگم که، شما درس دینی رو فرض کنین. خب، هرکسی وقتی دهم و یازدهمه کلی دینی میخونه، ولی اکثرا به چه شکل؟ وقتی معلم میخواد امتحان بگیره، چهار ساعت یه سره میشینه پای دینی، متنِ کتاب و آیات و احادیث رو حفظ میکنه، سرفصلهای موردی رو حفظ میکنه، بعدش میره بیست میگیره، ولی به دوازدهم که میرسه واقعا چی یادش مونده؟ در مقابل، کسی رو در نظر بگیرین که روز قبل از تدریس، یک ربع وقت گذاشته و درس رو خونده، بعد از تدریس یک ساعت نشسته تست زده و نکتهنویسی کرده، و روز قبل از امتحان هم یه مروری کرده. شاید زمانی که این دو نفر میذارن خیلی فرق نکنه، ولی نتیجهای که میگیرن خییلی فرق داره!
نکتهی دیگهای که برای پایه مهمه هم اینه که، تو کنکوری خوندن از اون طرفِ بوم نیفتین. البته اگه به یه رتبهی نسبتا خوب فکر میکنین، خب چرا، از همون اول هرچی کنکوریتر، بهتر. ولی اگه هدفتون رتبههای بهتری باشه، پیشنهاد میکنم بچسبین به مفهومی یادگرفتن، تو سالای پایه از کتابای سطحبالا و وقتگیر مثل آیکیو و نردبام نترسین، از این بترسین که درس رو درست متوجه نشده باشین و فقط بلد باشین به جوابِ تستها برسین. این خیلی نکتهی مهمیهها! مثلا خیلی از تستها، خصوصا توی فیزیک هستن، که حتی اگه ندونی منظور و مفهومش چیه هم، با دوتا فورمول میتونی خیلی راحت به جواب برسی. خیلیا اینطوری یاد میگیرن و تو آزمونا هم یه درصدِ قابلِ قبول میگیرن و فکر میکنن دیگه تموم شد، در حالی که این نوع یادگیری هیچوقت تا سالِ آخر باهاتون نمیمونه. مهم نیست بدونین جواب این سوال چی میشه، باید بتونین دقیقا توضیح بدین که چرا جوابش این میشه.
آینشتاین یه جملهی باحالی داره، میگه که:
You do not really understand something unless you can explain it to your grandmother.
تا وقتی نتونی یه چیز رو واسه مامانبزرگت توضیح بدی، یعنی واقعا یادش نگرفتی.
من حتی تا روز کنکور هم هیچ فرمولی رو حفظ نکرده بودم. چرا، خیلی از فرمولا هستن که اینقدر باهاشون سر و کار میزنی که دیگه به ناچار حفظش میشی، ولی اگه قبل از کنکور به من میگفتی مثلا فرمول میدانِ سیملوله رو بنویس، نمیتونستم بنویسم! ولی وقتی تست رو میذاشتم جلوم، دقیقا میدونستم هر داده به چه علتی چه تاثیری داره و باید چی کار بکنم با عددا و مفاهیم.
نکتهی دیگه برای پایه اینه که، همه هی به من میگفتن الان نرو سراغ درسای سالای بعد، اصلا و ابد، بشین همین پایه رو محکم ببند! خب، این برای نود و چند درصد افراد درسته به نظرم، ولی مشکل اینه که من جزء اون اقلیت بودم و باید راه خودم رو پیدا میکردم، شما هم باید راه خودتون رو پیدا کنین.
از بررسی کردنِ راههای مختلف نترسین، الان که پایهاین، همین خودش بهتون کمک میکنه. مثلا من برعکس همه، اول با تست سخت شروع میکردم، بعد میرفتم سراغ تست معمولیِ کنکوری. تو سال دوازدهم که مشکل داشتم و کمتر میخوندم این رو گذاشتم کنار و فقط تستای کنکوری کار میکردم، و این شدیدا باعث افتم شد. اول از همه سری Zها رو حل میکردم، با مشقت فراوان! ولی بعد از این که کلی وقت میذاشتم پاشون و پدرم درمیاومد، دیگه تستای کنکوری برام مسخرهبازی بود و حکم عددگذاری داشت. نمیگم شما هم اول تست سخت بزنین، میگم روشهای مختلف رو چک کنین تا بفهمین کدوم راه براتون بهتره.
میگفتم، پیشنهاد شخص من اینه که اگه پایه هستین و فکر میکنین روی درساتون به اندازهی کافی مسلط هستین، برای پیشخوانی درسای سالای آینده، برین مباحث مشترک با سالای بعد رو بخونین. مثلا وقتی مثلثات یا تابع رو توی ریاضی1 خوندین، برین همین سرفصلها رو توی حسابان1و2 دنبال کنین. یا بعد از کار و انرژیِ فیزیک1، برین سراغ دینامیکِ فیزیک3، البته، وقتی که مطمئین هستین که به اندازهی کافی رو درسای دهم و یازدهم کار کردین و کاملا بهشون مسلطین.
یه نکتهی دیگه رو هم بگم و از پایه بگذریم. اصولا میگن دو نوع تست داریم، آموزشی و سنجشی. وقتی تازه یه درس رو برای بار اول میخونیم، یه تعداد تست حل میکنیم که جنبهی آموزشی دارن، برای این که درس رو بهتر یاد بگیریم و با تستهاش آشنا بشیم. واسه اینا نگران تایم نباشین، سر حوصله بشینین با سوالا ور برین و با هرچندتا روش که از دستتون میآد حلشون کنین و باهاشون سر و کله بزنین تا کلِ سوال رو بفهمین کاملا. بعدا که میگذره و دیگه درس رو بلدین و دوباره سراغش میآین تا تست بزنین و درس مرور بشه و ببینین چقدر بلدین و تسلطتون بیشتر بشه، این میشه تست سنجشی. مجبور نیستین، ولی پیشنهاد میکنم تو سالهای پایه هم برای تستای سنجشی زمان بگیرین و سعی کنین توی تایم استاندارد حلشون کنین، اینطوری سال آخر کارتون به شدت راحتتر میشه.
خیلیا هستن که دروسِ عمومی رو تو پایه کلا میذارن کنار، یه عده هم هستن که به خاطرِ آزمونا تعادل برقرار میکنن، ولی جوری که انگار میخوان کنکور بدن. من جفتشون رو قبول ندارم. من همیشه تو عمومیا ترازم بدتر بود، اگه تراز تخصصی میشد 7600، تراز تخصصی 6800 بود مثلا، البته غیر از ادبیات!
اصلا و ابدا حفظیات رو نذارین کنار، چون همین که الان یه کم اصولی بخونینشون، باعث میشه سالِ آخر خیلی راحتتر تو حافظهتون ثبت بشن، ولی زیادی هم نخونین دیگه، به یه حداقلی کفایت کنین. در این حد که متن دینی رو چند دفعهای خونده باشین، معنی لغات رو عینا حفظ نباشین، ولی خب بدونین کلیتشون رو. بعضی از چیزای عمومی هم هستن، مثل ادبیات (غیر لغت و املا)، قواعد عربی، یا مثلا ریدینگ. اینا رو مثل تخصصی بخونین، اینا مهارتن، زمان میخواد تا خوب یاد بگیرینشون. مثلا من لغت و املا رو یا عینِ متنِ بعضیجاهای دینی رو یا حفظیاتِ محضِ شیمی رو، فقط تو چند ماه آخر «جدی» خوندم و نتیجهش هم خوب شد، ولی اگه اون یکیایی که گفتم رو دیر شروع کنین، نتیجهتون خیلی خوب نمیشه.
تابستون
فکر میکنم آدم باید خییلی با عزم و اراده باشه که بتونه اول تابستون یه برنامهی مفصل و جامع بچینه و تا آخر بهش پایبند بمونه. من برای تابستونِ قبلِ دهم و یازدهم نشستم یه برنامهِ کامل از درسهای مختلف نوشتم که هرکدوم رو تا یه جای مشخصی پیش ببرم، ولی خب، نتونستم! اوایل تابستون خیلی خوب پیش رفتم، ولی بعدش دیگه کافی بود یه مسافرتی چیزی پیش بیاد که رشتهاش پاره بشه و بعد از اون، دیگه تنبلی! در نتیجه وقتی سال تحصیلی شروع شد، اوایل سال خیلی راحت بودم، چون اولای کتابا رو خونده بودم، ولی یکی دو ماه که گذشت، درسا کاملا جدید بود و دیگه خیری از پیشخوانیهام ندیدم.
تابستونِ قبل از دوازدهم کار بهتری کردم. کتاب هندسه3 و فیزیک3 و فارسی3 رو برداشتم و به نوبت میخوندمشون، چیزایی بودن که دوستشون داشتم و ازشون لذت میبردم و واسه همین کمتر تنبلی میکردم. برنامهم این بود که اگر تموم شدن، بعدش برم سراغ باقی کتابا، ولی خب نشد، مشکلاتی پیش اومد تو تابستون و نهایتا هم همین سه تا رو هم به زور به آخر رسوندم، ولی بههرحال از مهر تا عید خیلی راحتتر بودم. وقتی آزمون توی این درسا پیشروی میکرد و بچهها داشتن برای اولین بار خیلی از این مباحث رو میخوندن، برای من یه مرور کوتاه کافی بود تا این سه تا کتاب برام یادآوری بشه و یه درصد خوب بیارم و بتونم باقی مباحث جدید رو، با خیال راحتتر و زمانِ بیشتر بخونم.
البته که هرکس باید شیوهی مناسب خودش رو پیدا کنه، این روش برای من جواب داد چون انگیزهام همین علاقه به این درسا بود. شاید یه نفر باشه که انگیزهش رتبهی خوب توی آزمون باشه، و ترجیح بده که تابستون با برنامهی آزمونا پیش بره.
دوازدهم
خب! میدونین، بدیهیه که این واااقعا مهمترین ساله، با اختلافِ خیلی زیاد. چه بسا کسایی که دهمیازدهم معرکه بودن و به خاطر سال آخر خراب کردن و کسایی که دوازدهم تازه به خودشون اومدن، ولی واقعا به خودشون اومدن و ترکوندن.
اگه پایه رو خوب خونده باشین، خب، خوشا به حالتون! این مداومت تو خوندن تاثیری داره که بچههایی که امسال تازه شروع میکنن به خوندن، به راحتی بهش نمیرسن، همین که الان شما بلدین چطوری بخونین و با درسا کنار اومدین و بقیه تازه دارن با کنکوریخوندن آشنا میشن، خودش خیلیه. از طرفی هم مغرور نشین، زمانی که توی پایه مطالعه کردین سرمایهی بزرگیه که خیلی راحت ممکنه از دستش بدین، اگه الان خوب نخونین، کسایی که تازه شروع کردن خیلی راحت ردتون میکنن.
فکرش رو کنین، تو پایه چیزی رو میخونی که باید چند سال دیگه جوابش رو پس بدی، الان فقط کافیه چیزی که میخونی رو چند ماه توی کلهت نگه داری تا درصدات رو بکشی بالا.
سختی این سال اینه که هم باید درسای جدید بخونین، هم یه مرورِ مفصل کنین. نظر شخص من اینه که همیشه اولین اولویتتون برای مطالعه، چیزی باشه که بیشترین بازدهی رو داره. مثلا وقتی معلم تازه درسی رو میده و قراره هفتهی بعد هم آزمونش رو بدین، خب کافیه مثلا هشت ساعت برای اون موضوع وقت بذارین تا در حد نیازِ اولیه، یادش بگیرین. در حالی که اگه این مبحث رو به تاخیر بندازین، یک ماه دیگه، باید پونزدهساعت وقت بذارین تا همون مبحث رو یاد بگیرین، چون دیگه معلم و آزمون نیستن که کمکتون کنن.
پیشنهاد میکنم کتابای خیلیمفهومی و حجیم و خیلیسخت یا خیلی راحت رو بذارین کنار، تا جایی که میتونین تستای کنکور و کنکوری کار کنین. بعضیا میگن نه، تستای کنکور رو بذارین کنار تا وقتی توی دوران جمعبندی، کنکورای سالای پیش رو میزنین، با یه تعداد تست جدید و استاندارد روبهرو بشین و نتایح آزموناتون واقعیتر باشه. شخصا موافق نیستم، این که از الان سبکِ سوالای کنکور دستتون بیاد و بهتر بدونین قراره چطوری بخونین خیلی ارزشمنده. من در طول سال تستای کنکورِ 93 به بعد رو رد میکردم، با خودم میگفتم تو دوران جمعبندی حسابی کارشون میکنم، و خب اشتباه میکردم. مثلا من کم حسابان نخوندم، آیکیوی هرسه سال رو مسلط بودم، ولی واقعا وقتی چندکنکورها رو شروع کردم، تازه به خودم و گفتم اوه! امسال واقعا «سبک حسابانخوندن»ت اشتباه بوده، اگه زمان برمیگشت عقب، کلا به یه شکل دیگه میخوندم و با همون زحمت و تو زمان، میتونستم درصد خیلی بهتری بگیرم.
امسال دیگه باید حسابی حواستون به سرعت باشه. حتی اگه اصلا و ابدا نمیتونین تستا رو توی زمان استاندارد بزنین بازم حتما حتما زمان بگیرین، وقتی زمان میگیرین یه حس به آدم دست میده که، «بدو!» و یه کم سرعت عمل میره بالاتر و از طرفی هم آدم زودتر خسته میشه. عادت کردن به همین حس مهمه، سر جلسهی کنکور قراره چهار ساعت و اندی، به صورت مداوم این حس رو داشته باشین. سال دوازدهم من حتی برای تستای آموزشی هم زمان میگرفتم تا دستم عادت کنه تندتر بشه.
این نکته هم یه مقدار شخصیه، ولی بذارین بگم =/ «انسانی یا ریاضی یا تجربی، فرقی نداره، هرچی ادبیات بخونی، زیاد نیست»، به هرحال ادبیاته!
دوران جمعبندی
اصولا به نظر من دوران جمعبندی از اون لحظهای شروع میشه که آخرین مبحث از آخرین کتاب دوازدهم رو میخونین و دیگه عملا «مبحثِ جدید»ی برای یادگیری نیست و از الان باید سعی کنین برای آزموندادن آماده و آمادهتر بشین. برای من این دوره میتونست سه ماه و نیم باشه، ولی تاخیر کنکور و مشکلات متواتر شخصیم باعث شد یه مدت فقط مرورهای معمولی و بدون برنامه داشته باشم و تقریبا دو ماه برای جمع بندیِ برنامهریزیشدهام وقت موند.
خب، به قول معروف، اولین گام برنامهریزی، انتخاب کتاب است!
یکی از منابع خیلی مهم، کتاباییه که تا الان داشتین، تستای نکتهدارشون. در طول سال، کنار تستایی که نکتهی آموزشی یا انحرافی داشتن یا اشتباه حلشون کرده بودم علامت میزدم، و این دوره شروع کرده بودم و اون تستا رو دوباره حل میکردم، و واقعا مفید بود. مشکلی که خیلی از دانشآموزای خوب پیدا میکنن، کمبود تسته، چون تستای نکتهدارشون رو بارها و بارها زدن و الان دیگه براشون ارزشی نداره، و واقعا مجال شروعکردن کتاب جدید هم نیستش.
شخصا واسه درسای مهم سعی میکردم دو نوع کتاب داشته باشم، آموزشی و سنجشی! کتاب اولم که آموزشی بود رو بارها کار میکردم و تستای نکتهدارش رو هم چند بار میزدم تا حسابی درس رو یاد بگیرم. وقتی که خیالم از کتاب اول کاملا راحت میشد، میرفتم سراغ کتاب دوم، که معمولا کتابی بود با تستای زیاد و کنکوری. تستای علامتدار اینا رو دست نزدم من اصلا، همه رو نگه داشتم واسه دوران جمعبندی و سرم حسابی باهاشون شلوغ بود. پیشنهاد میکنم جوری برنامهریزی کنین که ده روز قبل از کنکور همهی تستای نکتهدارتون رو یه بار مرور کرده باشین.
خب، میرسیم به منبع مهم دیگهی جمعبندی، سوالای کنکور. واقعا هیچ چیز به اندازهی تمرین کنکورای سالای گذشته، توی نتیجهی نهایی مفید و موثر نیست.
دو نوع کتاب داریم برای این کار، یه سری کتابا هستن که فقط کنکورای عمومی هستن، یه سری کتابا هستن که کنکورای کامل و جامعن، هم عمومی و هم تخصصی.
برای کنکور عمومی، پیشنهادم دور دنیا در چهار ساعت از گاجه، سوالای تالیفیش تعریفی ندارن (نه جناس داره و نه سجع :دی)، ولی خب تموم آزمونهای عمومیِ گروههای مختلف (ریاضی و تجربی و انسانی و زبان و هنر و خارج) از سال 93 به بعد رو داره و تعداد آزمونهاش از چند کنکورِ خیلی سبز، خییلی بیشتره و این خیلی خیلی مهمه.
برای کنکور کامل، پیشنهادم چندکنکوره، هرچند که اکثریت بازم میرن سراغ دور دنیا، صرفا چون قدیمیتر و شناختهشدهتره. چرا چندکنکورِ خیلی سبز؟ 1. سوالای تالیفیش خیلی خیلی استانداردتر و کنکوریتره، تا نمونههای مشابهِ سایر ناشرا. 2. دفترچهست، درست مثل کنکور، در حالی که دور دنیا کتابه و این برای شخص من خیلی مهم بود. توش راحت مینویسین و در مجموع تایمی که برای آزمونا میذارین خیلی نزدیکتر به تایمواقعیه. حالا خیلی هم مهم نیست، مثلا Free Bird میگفت ما صحافی دور دنیا رو باز کردیم تا مثل دفترچه بشه! بیشتر همون موردِ اول مد نظرم بود، مثلا سوالای تالیفی شیمی گاج رو اساسا نمیپسندم.
خیلیا موقعی کنکورای عمومی رو شروع میکنن که دیگه یه ماه قبل از کنکور تموم بشن. پیشنهاد من این نیست. من خودم چهار پنج روز قبل کنکور آخریش رو زدم، که این هم درست نبود چندان. فکر میکنم اگه جوری تنظیم کنین که آخریش رو حدود دهدوازدهروز قبل از کنکور بدین خیلی خوب باشه. نکته نویسی اینجا خییلی مهمه. وقتی خودتون کلی کنکور عمومی بزنین، کم کم متوجه میشین بعضی از نکات هی پشت سر هم تکرار میشن. به هر نکتهی جالب یا جدیدی که رسیدین، یه جا (مثلا صفحهی اول خود دوردنیا) یادداشتش کنین. لغاتی که بلد نبودین، همآواهایی که زیاد تکرار میشن، کلمههایی که یه آرایهی خاص دارن، قواعد خاص عربی، لغات ناآشنای تستای زبان، خصوصا لغاتی که توی «متن سوالات» ریدینگ میبینین. خیلیا مثل من چون زبان رو به شکل کاربردی یاد میگیرن، با این لغات ناآشنا هستن و این باعث میشه بعضی از سوالای مفت ریدینگ رو از دست برن، چون معنی بعضی از کلمههای ابتدایی که داره گزینهها رو توضیح میده رو نمیدونن. تستایی که اشتباه زدین یا نکتهدار بودن رو هم دوباره علامت بزنین که بعدا حتما مرور کنین.
میرسیم به کنکورای کامل. همون اول تصمیمتون رو بگیرین که میخواین آزمونهای تالیفی (سنجش و قلمچی و گزینهدو و اینا) رو هم بدین یا نه. جواب من منفی بود چون با آزمون آنلاین مشکل شخصی داشتم. همون اول بشینین حساب کنین ببینین چندتا آزمون جامع دارین و جوری تنظیم کنین که هفت روز قبل از کنکور، آخرین کنکورتون رو بدین. برای مثال، دوازدهتا کنکور دارین، و تصمیم میگیرین سنجشها رو هم شرکت کنین و سر جمع میشه 15 تا آزمون مثلا. به نظر شخص من، بین هردوتا آزمون باید سه چهار روز وقت باشه، روزای آخر میتونین کمکم یه روز درمیونش هم بکنین. یعنی مثلا اگه 15تا آزمون دارین، از دو ماه و نیم قبل از کنکور، اولیش رو شروع بکنین. ممکنه این دقیقا همون موقعی باشه که تازه درسای دوازدهم رو تموم کردین و حس کنین آماده نیستین، ولی به نظر من هیچ ایرادی نداره. کنکورِ آزمایشیه، کنکور که نیستش! واقعا نیازی نیست آمادهی آماده بشین و بعد برین سراغ آزمونا. وقتی آزمونها رو زودتر شروع کنین، زمان بیشتری بین آزمونها دارین و حالا که با آزمون دادن دیدتون خیلی بازتر شده، از اون زمان جمعبندی خیلی خیلی بهتر استفاده میکنین.
دیگه نگم براتون که چقدددر تاثیر داره که این آزمونا رو توی شرایط استاندارد بزنین. شما الان مرحلهی یادگیری رو تموم کردین و حالا باید یاد بگیرین چی کار کنین که چیزایی که یاد گرفتین، براتون بیشترین بازدهی و درصدآوری رو داشته باشه. اگه شما صددرصد دروس رو بلد باشین، ولی تواناییتون در حدی باشه که سر جلسه از هفتاد درصدش استفاده کنین، ممکنه رتبهتون خیلی بدتر از کسی بشه که تسلطش از شما کمتره ولی بلده از چیزایی که یاد گرفته درصدِ بیشتری بگیره.
مثلا من فیزیکم خوب بود و تو همهی آزمونا هدفم صددرصد بود، به خاطر همین یکی دو آزمون، به فیزیک که میرسیدم، تایم آزمون رو استپ میکردم، یه آبی میخوردم و یه کم ول میچرخیدم و بعد از چند دیقه که سرحال میشدم، میاومدم با تمام قوا به حساب فیزیکش میرسیدم! خب اشتباه محض بود. یکی دو آزمون که این کار رو نکردم، دیدم سرِ فیزیک که خستهی 55تا تست ریاضیام، اونقدر گیج میشم که بازدهیم شدیدا افت میکنه و بیدقتیهام میزنه بالا. یا مثلا فهمیدم وقتایی که شب قبل آزمون، شام مفصل نمیخورم، اواخر آزمون خسته میشم و تستای آخر شیمی و زمانهای نقصانیم رو، عملا به فنا میدم و توی تایمی که میتونم کلی درصدام رو احیا کنم، عملا فقط میخوام آزمون رو تموم کنم بره پیکارش. اگه من این دوتا مشکل رو حل نمیکردم، فرقی با کسی نداشتم که یک ربع بعد از من به سوال آخر میرسه یا سوالای سختترِ فیزیک رو بلد نیست و از روشون میپره.
پس سعی کنین آزمون رو در نهایت سختگیری از خودتون بگیرین تا تمومِ نقاط ضعفتون رو پیدا کنین و سعی کنین برای آزمونای بعدی برطرفشون کنین، تا یه وقت توی کنکور تکرار نشن. با نامردیکردن و الکیبالاکشیدنِ درصداتون خودتون رو گول نزنین.
بررسی آزمون فراموش نشه! البته که بررسی آزمون نه فقط الان، که همیشه واجبه، فکر میکنم لااقل هشتاد درصد فایدهی آزمون توی همین بررسیشه. خیلیا هستن که آزمون رو که میدن فقط درصداشون رو حساب میکنن و دیگه میذارنش کنار. اون آزمون ندادنش بهتره!
خب، در موردِ بررسی آزمون. اول که میشینین بررسی میکنین که کدوم سوالا رو غلط زدین. بعد از اول شروع میکنین و تکبهتکشون رو بررسی میکنین و جوابهای درستشون رو یاد میگیرین.
تو مرحلهی بعد، واسه هر سوال باید دوتا داده رو مشخص کنین. 1. مبحث 2.علتِ اشتباه
مبحتِ درسا رو که بلدین دیگه؟ حالا من احتیاطا یادآوری میکنم:
ادبیات: لغت، املا، تاریخادبیات، دستور، آرایه، قرابت
عربی: ترجمه، تعریب، متن، لغت، قواعد
دینی: متنِ کتاب، حدیث و آیه و شعر
زبان: گرامر، وکب، کلوز، ریدینگ
(امیدوار اشتباه نکرده باشم :دی)
در مورد تخصصیها، خب فصلهای فیزیک و شیمی که محدوده و کاملا مشخص. در مورد ریاضی، اگه غلطاتون کمه، همین که بنویسین از حسابان یا هندسه یا گسسته بوده، کفایت میکنه به نظرم، اگه فصلش رو هم بنویسین که چه بهتر.
خب، دادهی بعدی که باید از سوال استخراج کنین، دلیل اشتباهتونه. معمولا چند تا دلیل مشخص هستن، حالا برای هرکس فرق میکنه، ولی من از این چهارتا مورد استفاده میکردم:
1. بیدقتی
2. کمبود وقت
3. کمکاری: یعنی مشکل از منه که اون مبحث رو به اندازهی کافی کار نکرده بودم و اگر بیشتر بخونم مشکلم حل میشه.
4. سوالِ بد: میدونم پرروبازیه :دی ولی بعضی سوالا بودن که میگفتم اینقدر سوال مسخرهایه که به درک، اصلا بذار غلط زده باشمش! بماند که کنکورِ ما، با اختلاف، بیشتر از تمومِ کنکورا از این سبک سوالای بد داشت!
جوابِ درستِ تمومِ سوالا رو که یاد گرفتین، میآین تو یه کاغذ مینویسین توی هر درس بیشتر مشکلتون چه مبحثیه و علت اشتباهاتون چیه و نقطهضعفهاتون رو یاد میگیرین. و از یه طرف هم میفهمین باید روی تمرکزتون بیشتر کار کنین، یا سرعتتون رو ببرین بالا، یا مشکلتون ریشهایه و باید درسا رو بهتر یاد بگیرین.
یه چیزی هم فراموش نشه که، حتما نکتههایی که از آزمونا یاد میگیرین رو یادداشت کنین. یا بالای هر درس، یا روی جلد آزمون مثلا.
و یه نکته که، من سوالایی که روشون مشکوک بودم یا نکتهی آموزشی خوبی داشتش رو هم، فارغ از جوابِ صحیح یا غلطم، سرِ آزمون علامت میزدم و بعدا اونا رو هم چک میکردم.
بعد از همهی این کارا، مهمترین بخش میرسه. خب، ما نباید تو آزمونای بعدی این غلطا رو تکرار کنیم که، نه؟ بشینین یکییکی یادداشت کنین که باید چی کار کنین که این اشتباها تکرار نشن. کاملا عملی و شهودی بنویسین، مثلا همچین چیزایی:
- از اول یه دور لغتنامه رو مرور کنم.
- هر شب یه ریدینگ بیشتر بزنم.
- تستای علامتدارِ فلان مبحث رو از اول بزنم.
- سقوط آزاد رو از اول دوباره کاملا کار کنم.
اگه این کار رو درست انجام بدین، باید تا آزمون بعدی، دقیقا اون کارهایی رو کنین که به رفعِ اشکالاتون کمک میکنه، و اینه که فایدهی آزمونه و باعث میشه آزمونبهآزمون یه پله پیشرفت کنین.
آها، تا یادم نرفته. سوالای سنجشها رو هم حتما بررسی کنین، خصوووصا آخریش رو. حتی اگه به شکل آزمون نمیدینش، بشینین درسبهدرس سوالاش رو بررسی کنین. من همیشه ریاضیهاش رو بد میدادم، ولی با خودم میگفتم بابا تو ریاضیت خوبه، چندکنکورا رو خوب میزنی، حتما مشکل از این سوالای غیراستاندارده، ولی خب ریاضی کنکورمون هم دقییقا همونشکلی بود، سوالایی که سخت و غیرقابلِ حل نیستن، ولی وقتگیرن، سوالایی که ذهنت رو خسته میکنن ولی نکتهی آموزشیِ خاصی ندارن.
یا حتی سال 98 هم. تو آخرین آزمون جامع سنجش واسه کنکوریای 98، منم که هنوز یازدهم بودم شرکت کردم :دی و سطح سوالاش خیلی شبیهِ کنکورشون بود. جالبه که درصد ریاضی و شیمیم توی اون آزمون فقط دو سه درصد با درصدام توی کنکورِ خودمون فرق داشت :دی در وصفِ سختیِ کنکور99، به همین اکتفا میکنم!
خیلی از معلمها هم همین حرف رو میزنن، و خیلیا هم هستن که گوش نمیدن، چون میگن اینا مافیان و فلان! آقا باور کنین من یک قِرون بابت نوشتنِ این متن از هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی نگرفتم و دارم بهتون میگم حتما سنجشهای جامع رو هم بزنین! شده بشینین تو خونه و سوالاش رو از اینترنت دانلود کنین. (الان سازمانسنجش به جرمِ اشاعهی فرهنگِ غیرورشی میآد وبلاگم رو فیلتر میکنه :دی خب اگه سوالاش رو از اینترنت دانلود کردین، میتونین به صورتِ خودجوش پولش رو به حسابشون واریز کنین تا عذابوجدان هم نداشته باشین :دی)
خب، نهایتا یه مقدار هم در موردِ آرامش حرف بزنم که این روزا حرفِ اول رو میزنه!
هرچی به کنکور نزدیکتر میشین تایمی که به کارای آرامشبخش اختصاص میدین رو ذرهذره بیشتر کنین. مثلا روزی چند صفحه قرآن بخونین (آنه موجب شد که این یادم بیفته)، ورزش که فوقالعاده واجبه. اگه بتونین روزی چند دیقه بدویین که خیلی عالیه، ولی اگر شما هم مثلِ من شرایطش رو ندارین تنبلی نکنین. من سعی میکردم روزی حداکثر نیم ساعت، پلانک و شنا برم، فقط همیندوتا، و خیلی موثر بود. کیفیتِ مطالعهم وقتی شاداب بودم اصلا قابلِ مقایسه نبود با وقتایی که چند روز ورزش نمیکردم و گرفته بودم.
آها، استاندارد پلانک و شنا برین وگرنه کمردرد میگیرین، به یه نفر بگین نگاهتون کنه با عکسایی که تو اینترنت پره مقایسهتون کنه و ایراداتون رو بگه، بعد از یکی دوبار دیگه یاد میگیرین.
البته که این مشکلِ کسالت و بدندرد رو خیلیا دارن و ازش مینالن، و من نمیدونم بهشون چی بگم! از صبح تا شب هیچ فعالیتِ خاصی ندارن و تهش اینه که پامیشن میرن بیرون یه خریدی میکنن و دوستاشون رو میبیننن و ول میچرخن، بعدش میگن من نمیدونم چرا همهجام درد میکنه و خیلی کسلم و از این حرفا. انتظارِ دیگهای دارین واقعا؟! یه تکونی به خودتون بدین!
ده روز آخر
بعضیا میگن انتظار نداشته باشین توی ایام جمعبندی رتبهتون رو ارتقا بدین، دیگه شما همونی هستین که بودین، الان فقط باید جایگاهتون رو تثبیت کنین. کاملا مخالفم! نه تنها ایامِ جمعبندی، که تاثیرش فوقالعاده کلیدیه، بلکه توی همین ده روز هم میشه درصد کشید بالا. بعضی چیزا هستن که حفظیاتِ محضن، بعضی نکتهها هستن که بارها تو کنکورا تکرار میشن، هرچند الان باید روی همهشون مسلط باشین، ولی مرورشون توی این ده روز، حقیقتا یک لطفِ دیگهای داره!
یکی از منابع مهم درصد بیار، تستای علامتدار کنکوراتونه. فکر میکنم کسی که روی تموم سوالای دوازدهتا کنکور آخر کاملا مسلط مسلط باشه خیلی راحت به دورقمی میرسه، حقیقتا هرچقدرم که با سوالای کنکور ور برین اضافه نیست.
درسا رو یکییکی کامل مرور کنین. مثلا فارسی رو انتخاب میکنین اول، سه تا کتابش و باقیِ منابعِ اصلیتون رو میذارین یه طرفتون، کنکورا اونطرف. تموم نکتههایی که نوشتین رو مرور میکنین، بعدش تموم تستای علامتدار کنکوراتون رو مرور میکنین و اگه نکتهی جدیدی بود مینویسین دوباره. این بارِ آخرهها! مبادا نکتهای رو هنوز درست یاد نگرفته باشین و تو کنکورتون تکرار بشه.
مرور حفظیا فراموش نشه. متن شیمی رو حتما حداقل یه دور دیگه مرور کنین. علاوه بر مرورِ کلِ دینی، درسای مهم و آیات و روایتای مهم دینی رو یک دور دیگه بخونین. معنی لغات فارسی فراموش نشه. شاید سی درصدِ زمانی که معنیلغت خوندم توی این سه سال، توی همون ده روزِ آخر بود :دی
اگه وقت زیادی آوردین، کتابای ریاضی و فیزیک مدرسه رو بردارین و مسئلههاش رو حل کنین. جواباشون تو اینترنت پره، فوقش یه کلاغسفید یا مبتکران هم میخرین که جوابا رو داشته باشه. من خوندم یه دور تندی خوندم کتابای فیزیک و ریاضی رو هم، نمیتونم بگم خیلی موثر بود، ولی خب بد هم نبود! میگن سوالای ریاضیِ یکی از کنکورای تجربی که یادم هم نیست کدوم بود (!)، بیست و چندتا سوالش عینا مسائلِ کتاب بوده. به هرحال باید به هر مسئله و موضوعی که توی کتابتون اومده مسلط باشین.
روز آخر بشینین سوالای عمومی رشتههای قبلیتون رو ببینین حتما. لازم نیست آزمونی بزنینشون، لازم نیست درصد بگیرین و سراغ جوابای درست بگردین، فقط و فقط سوالا رو ببینین تا بدونین قراره با چه جور چیزی مواجه بشین. لغات و املاشون رو حتما بررسی کنین، چندین بار شده که یه واژه توی کنکورای یه سال تکرار بشه.
اگر چیز واجبی بود که خیلی وقت نمیگرفت بخونینش. مثلا من روز قبل، خیلی سریع، شاید تو نیم ساعت کل سوالای کنکور هنر رو بررسی کردم، حتی جواب ندادما، فقط سوالا و گزینههاشون رو میخوندم و رد میکردم. بعدش دیدم سوال تاریخادبیاتش به یه سبک جدیده، رفتم فقط و فقط یه دور حکایتهای ادبیات رو خوندم با نام نویسندهشون، و همون باعث شد تست تاریخادبیات کنکورمون رو از دست ندم. چهار درصدِ ادبیات با یک ساعت مطالعه، کم چیزی نیستا!
من از حدود پنج و شیشِ عصر دیگه درس نخوندم، ببینین خودتون چطور راحتترین.
نهایتا بذارین دوباره یادآوری کنم که این دوره واقعا مهمه. من چون مشکلایی داشتم و هی روزام رو خراب میکردم، مجبور شدم تو پنج روز سر و ته این کارا رو جمع کنم و جا داشت روی همینا هم بیشتر کار کنم، ولی به جرئت میتونم بگم اگه قبل از این پنج روز کنکور میدادم، خیلی راحت شیشهفتها از سوالای عمومی که درست زدم رو، یا شانسی میزدم یا سفید میذاشتم.
آها، بحثِ میزانِ ساعتمطالعه رو هم به عنوانِ آخرین نکتهی این بخش بگم. خب اینو همه میگن که ساعت مطالعه شخصیه و فلان، ولی خب خیلی جوابِ رو مخیه! اگه بخوام میانگینِ مطالعهی هفتگیم رو براتون بگم، با حذفِ دهدرصدِ روزها، روزهایی که ساعتمطالعهم به صفر میل میکرد :دی، دهم هفتگی بیست الی بیست و پنج، یازدهم حدودِ سی و یه کم کمتر، دوزادهم همون سی و سی و پنج (من دوازدهم کمتر از اندازه خوندم متاسفانه)، و تو اون یکی دو ماهِ آخرِ هفتهای حدودِ چهل، یه مقدار بیشتر. البته قبل از تعویقِ کنکور هم رسونده بودم به همون پنجاه و اون دور و برا، که بعد از تعویق متاسفانه به ناچار کم شد!
بذارین برم دفتربرنامهریزیم رو بیارم براتون... ساعت مطالعهی من تو هفتههای آخر:
38 / 43:45 / 40 / 41:45 / 44:30 / 48 / 49:15
اون هفتهی آخر هم که نصفه بود البته، روزی حدودِ هشت ساعت، البته چون جامونده بودم یه کم، وگرنه اگه فکر میکنین با شیش ساعت ذهنِ راحتتری دارین و برای آزمون مغزتون آمادهتر خواهد بود و چیز مهمی نیست که نخونده باشین، کمتر از اون هم ایرادی نداره.
من هنوز وقتی مصاحبهی بعضیها رو میخونم، اصلا دهنم باز میمونه! میبینم میگن روزی سیزده، چهارده، شونزده، دهنم باز میمونه. فکر نمیکنم در طولانی مدت بشه سالم موند و این ساعتها رو داشت، دستاوردِ پایستگی یه چیزِ دیگهست واقعا، ولی خب، این نکته رو هم داشته باشین که اگه منم در طولِ دوازدهم چهل رو ثابت میداشتم و ایام جمعبندی شصت رو پر میکردم، الان باید تکرقمی میآوردم لابد! ولی خب. از طرفی کسی که دوازدهم تازه شروع کنه و میزانِ مطالعهش مثل من باشه، رتبهی خیلی خوبی نمیآره. از طرفی اگر تجربی باشین طبیعتا باید بیشتر از این حرفا بخونین و انسانی هم به شکلِ دیگهای. خلاصه که آره، هرکس خودش باید ببینه چقدر لازمه که بخونه! ولی خب هرچی بیشتر بهتر واقعا، البته به شرطی که از اون ورِ بوم نیفتین. یازدهم که بودم یکی رو میشناختم که روزایی که تا ساعت دو مدرسه بودش هم هفت ساعت رو پر میکرد، و ترازش هیچوقت بالای 6500 نمیاومد. هرچند خیلی نیستن کسایی که به این درجه از عرفان برسن، ولی خب از یه حدی که بزنه بالا، حقیقتا آدم خل میشه. حالا این رو بهانه نکنین برای تنبلی و کم خوندن، من دارم از یه عده معلومالحال حرف میزنم که البته اقلیت هستن.
خب، حالا درسبهدرس (+درصدای من)
ادبیات
الادبیات... و الادبیات... و ما ادراک ما الادبیات؟!
یک عمری ادبیات رو روی چشمم گذاشتم و این همه خوندم، نهایتا 74.7 زدم، اه. البته که خیلی سخت بود و نسبت به همرتبههام نسبتا خوب زدم، ولی این رو نشون میده که چهقدر جای کار و پیشرفت داره. اگر من یک عاااالمه بیشتر دینی میخوندم، میخواست حداکثر ده درصد بیشتر بشه و خیلیی فرقی نداشت. ولی ایین همه ادبیات بخونی و هنوز بیست و پنج درصد برای کسبکردن باشه، اونم بیست و پنج درصدِ باارزش که یه عالمه تو رتبهت تاثیر داره. خلاصه که میخوام بگم همیشه چیزهای بیشتر و البته ارزشمندی تو ادبیات هست که یاد بگیرین.
پیشنهادم اینه که اول یه کتاب سال به سال بگیرین و حسابی بچسبین به اون. اون رو که مفصل کار بکنین، نقاط ضعفتون دستتون میآدش، اون موقع براساس نیازی که دارین، سراغ کتابای مبحثی برین.
برای کتاب سالبهسال، تست خیلی سبز رو پیشنهاد میکنم، خودم هر سه سال اون رو گرفتم و وااقعا راضی بودم و خیلی خوب بودش و کتابی به خوبیِ اون ندیدم.
برای مبحثیا. لغت و املا کتاب نداشتم و نمیتونم نظری بدم، ولی فکر نمیکنم خیلی نیاز به کتاب داشته باشه. برای املا کافیه هر لغت خاصی که توی کتاب فارسیتون میبینین رو، توی صفحهی اولش یادداشتش کنین. حداکثر میتونین یه روز کتاب لغت و املای دوستتون رو قرض بگیرین و واژههای همآوا رو یه دور بخونین.
من تو دستور زبان یه مقدار ایراد داشتم، هفت خوان خیلی سبز رو گرفتم و واقعا خوب بود و تبدیل شد به نقطهی قوتم.
توی آرایه، واقعا هم خیلی سبز خوبه هم الگو، ببینین خودتون کدوم رو میپسندین، خیلی سبز یه کم کنکوریتره، الگو عمقیتر و تکنیکالتر.
و اما قرابت! سه تا کتابِ مطرح داره: خیلی سبز، الگو، هامونسبطی (نشر دریافت). کتاب هامون سبطی رو پیشنهاد نمیکنم، همهش درسنامه و تئوریه و، فقط در صورتی ممکنه به دردتون بخوره که سال اول یا دوم باشین و بخواین از نظر مفهومی پیشرفت کنین، به شرطی که بعدش قرار باشه سراغ یه کتاب دیگه هم برین، که این دیگه زیادهکاریه. من هزارتست هامون رو واسه ماه آخر گرفتم، و افتضاحترین کتاب برای اون دوران بود. یه تعداد آزمون جامع داره، که کوچکترین شباهتی به کنکور ندارن. آره، سوالاش میتونه باعث یادگیری عمیق بشه، ولی اگه سال آخر هستین، دیگه وقت یادگیری عمیق گذشته، باید برین سرِ اصلِ مطلب. کتاب خیلی سبز، همون هفتخوان، واقعا خوبه. عملا درسنامهای نداره و همهش تسته، تستای کنکور و کنکوری، اگه منظم کار کنینش نتیجهش رو خیلی زود میبینین. ولی خب، پیشنهاد شخص من، الگوه. یه درسنامهی نسبتا کوتاه و مفید داره، تستای درس به درس، و نهایتا یه بخش مهم به اسم نون شب. بستههای تست پنجتایی، هر شب یکی. واقعا موثر بود برای من.
عربی
واقعا گاج واسه عربی خوب کار کرده.
میکروی گاج خیلی کمحجمه و وقت زیادی نمیگیره، اگه همون رو خوب کار کنین میتونین به هفتادهشتاد امیدوار باشین.
آیکیوش یه چیزِ دیگهست، ولی خب حجیم بود و وقتگیر و سخت! اگه هدفتون صده، گزینهی بهتری سراغ ندارم. واقعا اگه کسی آیکیوی عربی رو فول کار کنه، به نظرم نمیشه زیر نود بزنه عربیش رو. یه تستایی داشت، عجیبغریب! ترجمهی شمارشی، اونم از سوالای کنکور :دی
من آیکیو رو فقط دوازدهم کار کردم، و خیلی کم متاسفانه، ولی همون هشتادی که زدم هم صدقه سرِ اونه.
دینی:
به نظرم کتاب زهرا سمیعیعارف که خیلی سبز زده، بهترین تستا رو داشته باشه.
به هرحال واسه درسنامه، مهمترین منبعتون، همون کتاب درسیه. نحوهی خوندن این درس، فوقالعاده موثر و تاثیرگذاره. من دینی کم خوندم ولی خوب خوندم، و نهایتا فقط دوتا تستش رو غلط زدم، درصد شگفتانگیزی نیست ولی به نسبت زمانی که گذاشتم، واسه خودم جالب بود. اگه بتونم یه سری مفصل میشینم فقط در موردِ سبکم تو هایلایتکردن توضیح میدم، فکر کنم روشِ خوبی داشتم، تو پنج دیقه کل درس رو مرور میکردم.
بعد از این که یه دور درس رو خوندم و هایلایت کردم و اینها، بعدش یکچهارم یا یکپنجم تستای کتاب کمک درسی رو میزدم. حالا تو یه سطح آمادگی نسبتا خوب بودم، چون هم به درس تسلط داشتم و هم میدونستم تستاش چه شکلیه و کدوم بخشهای کتاب سوالخیزتر و کنکوریتره. با این آمادگی، میرفتم سراغ درسنامهی کتاب کمکدرسیم، برای بار اول و آخر، یه بار مفصل میخوندمش و نکتههایی که به نظرم مهم میاومدن رو توی کتاب مینوشتم، و دیگه با درسنامهش خداحافظی میکردم. بعد از اون فقط متن رو میخوندم و نکتههایی که اضافه کرده بودم، بعدش میرفتم تست میزدم. خییلی از نکتهها هم هست که توی نگاه اول به نظرتون نمیآد، با تست متوجهشون میشین و یاد میگیرینشون. اینا خیلی فرارن، راحت از خاطرتون میرن، حتما حتما اینا رو توی کتابتون یادداشت کنین. کتاب من پر بود نکته و فِلِش و علامت، و وقتی میخوندمش، در عین حال که فقط داشتم کتاب درسی رو میخوندم، در اصل داشتم تموم نکاتِ مهمِ کمکدرسی و نکتههای کلی تست کنکوری رو هم میخوندم. کتابتون رو غنی کنین!
یه نکتهای هم هستش، که تو دینی، این که بدونین تستا چه شکلیه، خییلی مهمه. هشتاد درصد تستای کنکور، یه شکل مشخص دارن. بعضی از درسا هستن، که کلش درک دوتا آیهست و تفاوتشون، وقتی اینو بفهمین و روی همون تمرکز کنین بازدهیتون میره بالا. از طرفی هم بعضی از بندهای متن کتاب هستن، که واقعا نمیشه تست کنکوری ازشون درآورد! وقتی زیاد با تستای کنکور سر و کله بزنین، این بندها رو میتونین شناسایی کنین و فقط تندی بخونینشون و رد بشین.
دهم و یازهم خیلی کم دینی خوندم. در این حد که همون مرحلهی اولی که گفتم رو انجام میدادم، بعدش دیگه حتی یه تست هم نمیزدم، سه چهارم تستا میموند واسه سال آخر! فقط هر از گاهی متن غنی کتابم رو مرور میکردم و با همون تستای آزمونام سعی میکردم غنیترش کنم. همین مرورهای ماهی یه بار، بعد از یکی دوسال شده بود تسلط کامل.
ولی پروندهی درسای دیگهتون، درسای تحلیلی و مسئلهدار رو محکم و سریع ببندین تا توی ماه آخر، هرچهقدر میتونین روی مباحث حفظیتر مثلِ دینی وقت بذارین.
بذارین نکتهای که به همه میگم رو هم اضافه کنم، به عقیدهی بنده اگه ملاصدرا و علامه طباطبایی هم یه ساعت با هم بشینن پای تستای دینیِ کنکور، نهایتا شاید بتونن شصتهفتاد درصدی بگیرن.
(خواستم طبقٍ معمول دو نفرِ دیگه رو مثال بزنما، ولی ترسیدم تو گونی بنمایندم :دی)
زبان
گفتیم که سوالای زبان چند دستهان: وکب(لغت)، گرامر، کلوز و ریدینگ.
قبل از هرچیز اینو بگم که واقعا زبانِ کنکور، با زبانِ کلاس زبان و زبانِ کاربردی فرق میکنه. حقیقتا ترامپ با اون بلبل زبونیش از پس بسیاری از ریدینگای دوجوابهی کنکور برنمیآد =/
(ترامپ رو مثال زدم، صرفا چون از گوش کردن به حرفاش لذت میبرم :دی اییینقدر که کنایه و اصطلاحاتِ خاص به کار میبره و از بس که با حس و حال حرف میزنه :دی)
من عملا کلاس نرفتم (حالا بعدا تو یه پست براتون مفصل تعریفش میکنم :دی شاید دو سه ترمِ پراکنده حداکثر) و زبانی که بلدم بیشتر کاربردیه، از فیلمدیدن و موزیک و نوشتن و اینا، از گرامر هیچی حالیم نمیشد. این مهارتی که داشتم یه چیزی بودش که توی تموم مباحث یه کمکی بهم میکرد، ولی خشک و خالیش توی هیچ مبحثی کافی نبود.
کسایی که کلاس رفتن هم، معمولا واسه تستای گرامر خوبن و وکبها براشون راحتتر میشن (هرچند کافی نیست) ولی با وجود تمام مهارتهایی که واسه ریدینگای حرفهای میتونین داشته باشین، ریدینگ کنکور یه چیزِ دیگهست! به نظرِ من.
برای وکب، کتاب خیلی مهمه. اکثر واژههایی که توی کنکور میآد، توی کتابن دقیقا. من اول باورم نمیشد ولی وقتی چندکنکورا و دوردنیاها رو میزدم، میدیدم خیلی از واژههایی که بلد نبودم، عینا واژههای متن کتابن، یه گوشههایی که به چشم نمیآد و خب، منی که با خودم فکر میکردم لغات کتاب برام چیزی نیست هم، بعضیا رو نمیشناختم.
شخصا نشستم یه سری هرسهتا کتاب رو سریع خوندم، و فقط واژههای ناشناسش رو یادداشت میکردم. شد پنجشیش خط. بعدش هم تو هفتهی آخر رفتم معنیهاشون رو درآوردم و، بعله! همون باعث شد دوتا تست وکب رو درست بزنم، خیلی حرفهها! دوتا تست زبان، یعنی کللی تمرین بکنی که اگه تو هشتتا ریدینگ دوتا غلط داری، همه رو بزنی. یه چیزای ریز درصد بیار هستن، که حیفه اگه از دستشون بدین، مثل همین وکب.
برای گرامر، من نردبام جامع خیلی سبز رو داشتم و واقعا خوب بود، هم درسنامهش، هم تستاش. تستِ خیلی سبز هم خوبهها، ولی من نردبام رو بیشتر میپسندیدم.
کلوز هم که یه مهارت جامعه، برای کلوز و ریدینگ پیشنهادم فقط و فقط تمرینه. من نظامقدیم خیلی سبز رو داشتم و بد نبود، ولی فکر نمیکنم کتابا خیلی فرق کنن تو این زمینه. یه کتاب بگیرین و مفصل کارش کنین.
نهایتا یادتون باشه اگه آیلتس و تافل دارین دلیل نمیشه زبان کنکور رو هم خوب بزنین. منِ کلاسنرفته هشتاد و چهار زدم، اون موقع دوستی دارم که سه سال پیش زبانشو تموم کرده و از من پنج درصد کمتر زد :دی
ریاضی
بازم میگم، برای سالای پایه، هیچی به اندازهی مفهومی و عمقی یاد گرفتن مهم نیست. از رفتن به طرف کتابای سخت نترسین، از وقت گذاشتن پای تستای سنگین نترسین. من هم برای هندسه و هم ریاضی و حسابان آیکیو کار میکردم به عنوان کتاب اول، و هوف! فکرش رو کن، تازه یه مبحث رو داری یادمیگیری و سنگینترین کتاب کمکدرسیش رو میذاری جلوت با یه عالمه تست سخت و البته کاملا غیرکنکوری (البته غیر از کنکور99!).
پیش میاومد سه ساعت بشینم پای آیکیو، نهایتا فقط پنجشیش تا مسئله رو حل کردم باشم، ولی مغرم پخته میشد و لااقل نصف تستای قلمچی رو زیر سی ثانیه جواب میدادم.
اوایل دوازدهم یه کم از ریاضیم غافل شدم، و بعدش که همهچی سنگینتر شد دیگه نتونستم به اون تسلط قبلیم برسم، ولی خب اون عمقی کارکردنها خودش رو نشون میداد به هرحال.
البته که این همه سنگین کار کردن من توی ریاضی، باید خودش رو سر اون کنکورِ خاص نشون میداد واقعا، ولی خب، وقتی شونزدهدیقه از ریاضیت بکنی و پای اون شیمی فووووقسخت تلفش کنی چون فکر میکنی ممکن نیست کسِ دیگهای سی چهل درصد زده باشه و فقط تویی که اینقدر گند زدی و باید به پنجاه برسونیش تا گند نزنه به کارنامهت*، خب گند میزنی به ریاضیت!
برای سال دوازدهم دیگه بیخیال سوالای سخت بشین، فقط سوالای کنکوری کار کنین، تست خیلی سبز خوبه به نظرم، خط ویژه هم که غالبش تستای کنکوره خوبه. حتما حتما زمان بگیرین، وقتی به کنکور نزدیک میشین هیچی به اندازهی این که بتونین توی تایم استاندارد حلشون کنین مهم نیست. این حرف رو از خیلیا میشنوین، منم روشون، که کافی بود بیست دیقه دیگه بهم بدن تا ده تا تستِ ریاضیِ دیگه هم حل کنم. ده تا تستِ ریاضی خیلیهها، شصت و پنج رو میکنه هیفده :دی
*درصدهای خیلی پائین، خیلی خیلی تاثیر منفیشون روی تراز و رتبه بیشتر میشه، همونطور که درصدهای خیلی بالا، خیلی خیلی تاثیر مثبتشون بیشتر میشه.
فیزیک
عزیز دلِ من :))) من واقعا رویای صد زدنِ فیزیک رو در سرم میپروراندم، ولی خب، نشد!
بازم میگم، سالای پایه توی قید و بند تایم و کنکوری کار کردن نباشین، تا جایی که میتونین خودتون رو به چالش بکشین تا بتونین مطالب رو عمقی یاد بگیرین و بره تو پوست و استخونتون.
بعضی از مباحث فیزیک هستن که درکشون سخته، ازشون نترسین، تست و مداومت راه حل یادگرفتن چیزای پیچیدهست. مثلا من ترمودینامیک رو از کلاس جا موندم و خوندنش موکول شد به تابستون. اوایل واقعا نمیفهمیدم مسائلش رو، هرچی درسنامه میخوندم، هرچی با مسائل سر و کله میزدم، حتی وقتی حل میکردم و به جواب میرسیدم هم نمیفهمیدم چی شد.
برنامهم شده بود این که هروقت حوصلهم سرمیرفتم، مسئلههاش رو میذاشتم جلوم و برای بار صدم باهاشون ورمیرفتم، و بعد از یه مدت کافی بود مسئله رو بخونم تا تصویرِ دقیق به صورتِ متحرک، با سهتا نمودارش، فوری بیان جلوی چشمم، با درکِ کامل، هرسه تا سوال ترمو رو هم درست زدم، نهایتا هشتاد و هفت درصد.
فایدهی دیگهاش هم این بود که فهمیدم وقتی بدونِ معلم، خودم با درس سر و کله بزنم و یادش بگیرم، شاید دیرتر یاد بگیرم، ولی خیلی عمیقتر یاد میگیرم.
توجه کنین که توی مسائل فیزیک، این که بفهمین «چی شد که جواب این شد» خیلی مهمه و هم سرعت عمل رو میبره بالا، هم دیرتر یادتون میره و هم راحتتر از پس سوالای جدید و خلاقانه برمیآین.
حتما نکته برداری کنین. من برای فیزیک1و2، توی دفترم نکتههای مفید و فرمولها رو یادداشت میکردم. برای فیزیک3 که دیگه حوصله نداشتم، به هر نکتهی جالبی که میرسیدم همونجا توی صفحهی اول فصلش مینوشتم.
این نکته نویسیا خیلی مهمن، چون خوندن درسنامههای فیزیک خیلی وقتگیره و اینا میتونن بهتر از هر جزوه و کتابی، مطالب رو به ذهنتون برگردونن.
در مورد کتابش هم، برای آموزش عمقیِ فیزیک1، نردبام عالیه. تو فیزیک2 هم همچنین، هرچند یه کم تستاش راحتتر از 1ه. فیزیک 3 هم، نردبامش بد نیستا، ولی چون سوالای کنکورش روتینتره، پیشنهادم اینه که با همون تست خیلی سبز شروع کنین و برای افزایش مهارت، سه سطحیش رو کار کنین.
برای تست زدن و آمادهشدن برای کنکور هم، فکر میکنم هیچ کتابی به تست خیلی سبز نمیرسه، حتی اگه سراغِ هیچ کتابِ دیگهای هم نرین و فقط همون تست خیلیسبزِ فیزیک رو کامل کار کنین هم میتونه به بهترین درصد برسوندتون و چیزی نیست که نداشته باشه. (بعضی کتابا هستن که اونقدر میپسندمشون که الان که دارم ازشون تعریف میکنم، یه لحظه خودم هم به خودم شک میکنم که نکنه از ناشرش پول گرفته باشم :دی)
شیمی
قبل از هرچیز بگم، گولِ قلمچی رو نخورین! من فکر میکردم تو شیمی خیلی ضعیف باشم و نقطهی ضعفمه، با این حال نهایتا رتبهم تو زیرگروه3 بهتر از باقی شد.
ما بچههای ریاضی یه مقدار با حفظیات شیمی مشکل داریم، چون تقریبا تنها کتابیمونه که سوالای حفظیتحلیلی داره. خوندن متنش بازم شبیه دینیه به نظر. اول متن کتاب رو مسلط بشین، تست، درسنامه، بعدش نکات درسنامه رو منتقل کنین به کتابتون و بعد از اون منبعتون برای مطالبِ حفظی و تحلیلی همون کتاب باشه. فوقالعاده سودمنده که هر تست نکتهداری که دیدن، سریع نکتهش رو توی بخش مرتبطش توی کتابتون یادداشت کنین. کتابتون رو که غنی کنین، بهتر از هر کتابکمکدرسی به کمکتون میآد برای حفظیات و مفهوم.
و کمکدرسی. به نظر شخصِ من، بهمن بازرگانی خوبهها، ولی حجیمه و بیش از حدِ نیاز وقت میگیره. تست خیلی سبز هیچی کم نداره، اگه همون رو کامل کار کنین واقعا چیز دیگهای برای یادگیری باقی نمیمونه. حس میکنم عمو بهمن زیادی زیادش کرده دیگه! هرچند، اگه حال و حوصله دارین و وقت هم دارین و میخواین روی شیمی سرمایهگذاری کنین و بیشتر از بیشتر وقت بذارین، خب بد نیست.
و، آها! من از دهم، عنصرِ یک تا سی و شیش و گروه اول و دوم و هیفدهم و هیجدهم رو تا آخر، کاملا حفظ بودم. جوری حفظ کنین که بتونین از به ترتیب بشمارینشون، اگه اسم گروه رو گفتن بتونین از بالا به پائین بگینشون، و اگه عدد اتمی رو گفتن بگین چه عنصریه و وقتی اسم عنصر میآد عدد اتمیش رو بدونین. یه سری دیگه از اتمها هم هستن که تو کتاب اسمشون اومده، اونا رو هم حفظ باشین، مثلا گروه چهارده تا اواخر، یا بخشایی از دورهی پنجم.
ارزشش رو داره، به مرور حفظ کنین. تو قدم اول دوسه روز، روزی یه ساعت بشینین پاش، بعد از اون روزی یه ربع وقت بذارین و دوباره بخونینش و باهاش ور برین، بعد از یه ماه حفظ میشین. بعدش یه مرور کوچولو کافیه. من تیکهتیکه حفظ میکردم و شاید سهچهار ماه طول کشید تا حفظ بشم، و قبل از خواب مرورش میکردم، هی از این طرف و اونطرف دورهش میکردم، یعنی دیگه هیچ زمانِ خاصی ازم نمیگرفت ولی حسابی روش مسلط شده بودم.
واجبِ محض نیستنشها، ولی خیلی جاها کارتون رو خیلی راحتتر میکنن.
میرسیم به برنامهریزی!
این خیلی مهمه، خیلی خیلی مهمه، حتی خیلی خیلی خیلی مهمه! به شدت بازدهی رو میبره بالا و هدفمندتون میکنه و روی نتیجه موثره. من که تا حالا هیچ رتبه برتری رو ندیدم که اهل برنامه ریزی نبوده باشه.
پیشنهاد من اینه که یه دفتربرنامهریزی بخرین. اگرم نخریدین، از یه نفر دفترش رو قرض بگیرین و توضیحات و آموزشهاش رو بخونین. معمولا خیلی از حرفاشون بعد از یه مدت بدیهی به نظر میرسه، ولی این که همون اول راه بخونینشون میتونه دید رو باز کنه.
در مورد اصول و نحوهی برنامهریزی هم، فکر میکنم این صوت هرچی که لازمه رو بهتون میگه: برنامهریزیِ حجمیزمانیاولویتی | علیرضا افشار
ولی خب، اون حالتی که توی اون صوت میشنوین، حالتِ نسبتا ایدهآله. یعنی اگه یه نفر بتونه همیییشه با اون سبک برنامهریزی بکنه، دمش گرم، خیلی هم عالی. ولی خب، من شخصا همیشه اون قدر حوصله و اراده نداشتم، بعد از یه مدت متوجه شدم که خیلی صفر و یکی شدهم، یعنی یا میشینم خیلی دقیق برنامه میریزم و ثبتش میکنم، یا این که حوصله ندارم و کلن دیمی میرم جلو و کلا بدون برنامه. این بودش که یه سری راه حل داشتم، هفتههایی که میدیدم به اندازهی کافی خوب نیستم، از این روشها استفاده میکردم.
قبل از توضیحدادنِ روشهام، یه چیزی رو توضیح بدم.
ببینین، اصولا برنامهریزی دو بخش اصلی داره: 1. نوشتنِ اینکه چی میخواین بخونین.
2. ثبت کردنِ اینکه چی خوندین.
همونطور که مشخصه، بخش دوم نیاز به اطلاعات و دانش و وقت کمتری داره، کافیه یادداشت کنین چقدر خوندین، با این حال واقعا خیلی موثره. من خیلیا رو دیدم که فقط برنامهریزی میکنن و سعی میکنن براساس اون بخونن، ولی دیگه جایی نمینویسن که چقدر تونستن به اون برنامه پایبند باشن. حتی اگه اصلا برنامهریزی نمیکنین، حتی اگه برنامههاتون خیلی بههمریخته و غیراصولیه، بههرحال بخش دوم رو انجام بدین و بنویسین که چی خوندین. زحمت زیادی نداره که یه دفتر داشته باشین و هر وقت که چیزی خوندین، برین بنویسین فلاندرس فلانروز فلاندقیقه.
برای این که کجا برنامهتون رو بریزین و ثبت کنین، خب یه عالمه دفتربرنامهریزی هست، من دفتر قدیمی گاج رو خیلی میپسندیدم و واقعا خوب بود، ولی متاسفانه حسابی عوضش کردن و در مورد جدیدها نظری ندارم. هیچ مشکلی هم نداره که اگه خودتون یه دفترِ اسده بردارین و تو اون بنویسین، سخت نگیرین.
خب، بریم سراغِ موضوعِ برنامهریزی در هفتههای خسته! یه روشش اینه که، شما یه کاغذ بزنین رو دیوار اتاقتون، یا حالا هرجا. شخصا فکر میکنم اینکه یه جایی داشته باشین که بتونین روش کاغذ بچسبونین میتونه خیلی مفید باشه. من چون اتاق شخصی نداشتم یه ذره به مشکل خوردم تو این زمینه، ولی خب نهایتا از در کمدم استفاده کردم. میگفتم، یه جایی پیدا کنین و روش یه کاغذ بچسبونین. هروقت چیزی به نظرتون رسید که باید یه موقعی بخونینش، اونجا یادداشتش کنین و یه مربع هم پشتسرش بذارین. وقتایی که حوصله ندارین برنامهبچینین و اینها، برین یه نگاه به موردهایی که اونجا نوشتین بندازین، ببینین کدوم بیشتر دلخواهتونه، برین سراغ اون. خصوصا توی دوران جمعبندی، خیلی این ایده به کار میآد و حتما انجامش بدین تا جایی از زیرِ دستتون در نره، مثلا به یه بخشِ دینی میرسین که به نظرتون خیلی مهمه و روش مسلط نیستین و میرین یادداشت میکنین که دینیچند صفحهیچند، یه بخش از یه گرامر براتون ناآشناست، یه بخش شیمی رو میخونی و میبینی که بهتره اون بخش خاص رو بعدن دوباره بیشتر مرور کنی، تمام اینا رو مینویسین روی اون کاغذ و تو چند روز آخر میتونین سرگرم اونا هم باشین. مواقعِ دیگه هم به همین ترتیب هرچیزی که باید خونده بشه رو یادداشت میکنین و به نوبت سراغشون میرین.
روش دیگهای که استفاده میکردم، اسمش رو گذاشته بودم برگبرنده :| به چه شکل؟ تو هر بازهی زمانی، یه چیزی داشته باشین که واقعا ازش خسته نمیشین، مثلا برای من تو خیلی از بازهها، این تست ادبیات و فیزیک بودش، یه وقتایی گسسته یا هندسه، حتی یه مدت که دیگه مغزم کم آورده بود، دینی! گاهی وقتا به خودم میاومدم، میدیدم ای دادِ بیداد! دیروز اون قدر تنبلی کردم که از صبح تا شب، عملا فقط یکی دو ساعت خوندم. به خودم میگفتم یعنی تو نمیتونستی دو ساعت هم فیزیک بذاری جلوی دستت و بخونیش؟ خب چرا، میتونستم، منتها چون طبق برنامه باید یه مبحث کسل شیمی رو میخوندم، دیگه نخوندمش. بعدش به فکر این ایدهی برگ برنده افتادم. وقتی میدیدم حوصله و اعصاب شیمی رو ندارم و اگه بخوام زور بزنم شیمی بخونم، قراره امروز کلا یه ساعت بخونم، میرفتم فیزیک میذاشتم جلوم و با فراغ خاطر مباحث جدید میخوندم و هی تست میزدم، تا لااقل یه چیزی خونده باشم!
سعی کنین چیزی رو بخونین که بیشرین بازدهی رو داره، گاهی اون دو ساعت شیمی ممکنه کل روزتون رو خراب کنه، ولی یه روز که حالتون خوبه و ذهنتون آمادهست، میتونین خیلی راحت اون دو ساعت رو بخونین با بازدهیِ بالا به علاوهی کلی چیزِ دیگه.
البته که ممکنه بعضیا از این راههایی که گفتم استفادهی ابزاری کنن و بشه بهانهشون برای تنبلی، نکنین این کار رو با خودتون! اینایی که گفتم دیگه برای رهایی از منجلاب تنبلیه و فرار از هیچی نخوندنه، وگرنه بدیهیه جای بحث نداره که اون هفتههایی که اصولی و مفصل برنامه میریزین و پاشاین، خیلی مفیدتر و پربازدهتره.
هرچند من معتقدم آدم نباید به خودش خیلی سخت بگیره تو دوران کنکور، ولی این حرف رو واسه این میزنم که میبینم خیلی وقتا زیادی سختگرفتن وقتی بیشتر از ظرفیت باشه نتیجهی عکس میده، وگرنه بههرحال کنکور رقابت سنگینیه و خیلی جاها باید به خودتون سختی بدین، اینا که میگم رو برای شرایط خیلی بد استفاده کنین، یا وقتی که تازه میخواین درس خوندن رو شروع کنین و عادت ندارین بهش.
خب، النصایح المتفرقه
+ خب، خیلیا از نصیحت بدشون میآد و ممکنه مقدار زیادی ایدهآل و شعاری به نظر بیان، ولی خب، همینه که هست D=
+ بابا این مسخرهبازیها رو بذارین کنار، جمعش کنین ببینم! چیه از هرکی میپرسی میگه «نه من اصلا نخوندم، اصلا لای کتاب رو هم باز نکردم، من دیروز فقط نیم ساعت خوندم، بلابلابلاه»، واقعا هرکس اینطوری جواب میداد دلم میخواست بزنم تو گوشش =| خیلیا هم هستن که خودشون گرایشی به این مسخرهبازیا ندارن، ولی اینقدر که محیط افتضاحه و همه اینطوری وانمود میکنن، دیگه اینا هم میشن یکی مثل بقیه، من حتی با کارِ این گروه هم مخالفم. مثلا برای شخصِ من، این خیلی خیلی مفید بود که یه نفر رو داشته باشم که هرروز، یا لااقل آخرهفتهها بهش بگم که چند ساعت درس خوندم و چرا فلان روز کم خوندم و اون روز که زیاد خوندم خیلی خوشحال بودم و از این حرفا، بماند که نهایتا هم هیچکی رو گیر نیاوردم! ولی دیگه تو کلاسمون به این عنوان شناختهشده بودم که خیلی صادقانه همهچی رو میگم و هی بچهها بهم رجوع میکردن :دی نتونستم کلِ جوِ کلاس رو دگرگون کنم، ولی خب یه تاثیری داشتم بالاخره. نهایتا فقط یکی از دوستام بود که به نظر میرسید همیشه صادقه، کتاب به هم قرض میدادیم و سر سوالا با هم بحث میکردیم و همیشه تو قلمچیا رقابت بینِ من و این بودش، و این برای دوتامون خیلی مفید بود. من هرچی فرمول کشف میکردم صادقانه براش میآوردم و اون هم کارای قلمچیِ من رو جفت و جور کرد تا بورسم بکنن :دی نهایتا هم دقیقا ده نفر بین رتبههامون قرار گرفتن. شاید اگه این دوستی رو نداشتیم، شاید رتبهی اون بهتر از من میشد، ولی این چه تاثیری براش داشت؟ رتبهش میخواست یه دونه بهتر بشه، که بعید میدونم تاثیرِ خاصی تو قبولی داشته باشه، ولی رقابتِ سالمی که داشتیم خیلی بیشتر از این حرفا تاثیر داشت. فارغ از اینا، اون الان میخواد بره مکانیک و حتما شریف قبوله و منم که میخوام برم کامپیوتر و بحثم جداست کلا! حالا ما دو نفر بودیم، اگه مثلا همهی شیشهفتنفرِ کلاسمون که درسمون خوب بود این رقابتِ سالم رو داشتیم، نفرِ آخرمون رتبهمون شیشتا بدتر میشد، ولی اون رقابتِ دستهجمعی تاثیرِ خیلی مثبتی داره که اصلا با این عددا غیرقابلِ مقایسه بود.
من حتی وقتایی که واقعا هم کم خونده بودم و یکی ازم میپرسید، یا میگفتم کم خوندم، بذار نگم تا تاثیرِ منفی نذاره روت، یا میگفتم دیروز که هیچی، ولی پریروز خوب خوندم، فلانقدر! بابا وجدان داشته باشین، اگه نمیخواین بگین هم نگین، دروغ نگین لااقل، از من نمیترسین از خدا بترسین :دی این لوسبازیا و مزخرفات ارزش این رو نداره که پسفردا به عنوانِ دروغگو و سرِ حقالناس عذابتون بدن =/ (خدایا هوای ما رو هم به خاطرِ نهی از منکر و امر به معروف داشته باش :دی)
+ پیشنهاد میکنم با درساتون دوست باشین، دوستشون داشته باشین. چیزیه که همه میگن، بههرحال شما میخواین وارد یه دانشگاه و رشتهی خوب بشین، و خب راهش همینه، درس خوندن. این که بخواین درسا رو به زور تحمل کنین و به زور باهاشون کنار بیاین، نمیشه. اگه بخواین به زورِ این کلیپای انگیزشی درس بخونین نمیشه (تو بااااید بتونییی! غلط میکنی نتونییی! این همه آدم رو علاف خودت کردی، خانوادهت رو در به در کردی، چشم این همه آدم به تووهههههه، تو باید بتونییی! باید زورت رو بزنی، باید دکتر بشییی، به روپوش پزشکی رو تنت فکر کن!... من نظری در مورد اینا ندارم، ولی اگه با درسا قهر باشی و به عشق پزشکی و دانشگاه فقط به زور درسا رو تحمل کنی، واقعا فکر نمیکنم بشه نتیجههای قشنگ گرفت). طرف زن میگیره، گاها به زور خانواده و فک و فامیل نمیتونه همون یک سال هم تحملش کنه :دی اون وقت شما میخوای این همه مدت درسا رو فقط تحمل کنی و به زور بخونی؟ زوری نمیشه، باید دوستشون داشت، لااقل باید باهاشون کنار اومد، همزیستیِ مسالمت آمیز! آره، نمیگم از کلیت کتاب دینی بدم میآد، به درد یه بار خوندن میخورد! ولی کنکوریخوندنِدینی چیزی نبود که من ازش لذت ببرم، حفظ کردن روابط علت و معلولی و فروکردنشون تو مغزم، ولی خب، فکر کردن به مسخره بودن این کار هیچ فایدهای نداره. سعی میکردم بهش به چشم یه چیزِ تحلیلیطور نگاه کنم. بازی کلمهها، پیدا کردن کلمههای علت و معلولی و منبع و مقصدشون، تحلیل آیهها و حدیثا، ریط دادنشون به هم، یه چیزِ تفسیرطور! و اینطوری سعی میکردم خوندنش رو لذت بخش کنم کمی تا قسمتی (بخوانید: سعی میکردم این عذابِ الیم رو به خودم هموار کنم!). از اون طرف همیشه درسایی مثل فیزیک و گسسته بودن که قلب زخمیم رو تسلی بدن!
+ رفیق بیکلک، خدا! حتی مادر هم نه. واقعا توی این مسیر به هیچکس تکیه نکنین. به نظر من گفتنِ این حرفا، الکی بزرگ کردن کنکور بود، ولی خب، نه، واقعا چیز کوچیکی هم نیستش! بعضی جاها واقعا سخت میشه. آره، کمککردن آدمایی که ازشون انتظاری نداری خیلی میتونه کمک بکنه، برای من که واقعا یه جاهایی نجاتبخش بود، ولی خب، تهش خودمونیم و خدامون، چشمِ انتظار از کسی نداشته باشین، اینطوری فقط به خودتون ضربه میزنین.
+ واسه خودتون درس بخونین. خیلی بده که به خاطر خانواده و یه شوقِ موارد مشابه درس بخونین، اگر انگیزه و منبع ارادهتون اینجور چیزا باشه، خیلی راحت هم از بین میره و کافیه کوچیکترین چیزی از طرف خانواده ببینین تا به خودتون ضربه بزنین. واسه آیندهی خودتون درس بخونین. واسه این که وقتی رتبهتون رو میبینین ذوق کنین و وقتی نتایج انتخاب رشته اومد با ذوق بدونین که قراره چند سال اون جایی باشین و اون چیزی رو بخونین که دوست دارین و یه قدم به آیندهای که میخواین نزدیکتر شدین.
+ سرتون تو کارتون باشه، بیخیالِ حاشیه. هرچی که ذهنتون رو درگیر میکنه رو بذارین کنار. میخواد گوشی و اینترنت باشه یا عشق و عاشقی یا دختربازی (یا پسربازی، نمیدونم این واژه بین دخترا مصطلحه یا نه). یک عمر فرصت دارین تا هر کار دیگهای که میخواین انجام بدین، ولی حالا نتیجهتون روی حداقل چهارسال آیندهتون تاثیر حیاتی داره.
+ حتما خیلیهاتون به واسطهی قلمچی با روش بازیابی و زمانهای نقصانی آشنایی دارین، ولی محض احتیاط: روشِ زمانهای نقصانی + بازیابی
به عنوانِ آخرین نصیحت، کنکور رو جدی بگیرینا، یعنی اولویتِ اولتون توی این سالا باشه، ولی تنها اولویتتون نباشه. چیزایی که ممکنه کنکور رو بکنن اولویتِ دوم و به کنکور لطمه میزنن رو بذارین کنار، ولی همهی زندگیتون نشه کنکور. من تا آخرِ یازدهم یه عالمه هم کتابِ غیردرسی و رمان و داستان و اینا میخوندم، از دوستام فیلمبازهای قهار داریم که رتبههایی آوردن که حتما پزشکیِ دانشگاهای تاپ قبول میشن. جوری نشه که پس فردا اگه خراب کردین برین خودکشی کنین =| بخش مهمی از زندگی ممکنه به تحصیلات و شغل مربوط بشه، ولی قطعا همهی زندگی نیست و هنوز کلی موقعیت برای پیشرفت و ترقی هست. بعدشم، حقیقتا فکر میکنم یک رفتگر میتونه پیش خدا خیلی عزیزتر از یه دکتر باشه، دیگه پرستاری و فوریت و مهندسیهای شهرستانا و این جور چیزا که جای خود دارن :دی دنیا دو روزه بابا، پس فردا میمیریم تموم میشه، ایز ایت آف!
تازه، همه که قرار نیست دکترمهندس بشن، این مملکت سیاستمدار و مدیر هم میخواد خب!
+ بدین وسیله دوباره از تموم بلاگرایی که این مدت کمکم کردن تشکر مینمایم! الان اومدم نام ببرما، ولی ترسیدم یکی جا بمونه، بعدش بد بشه =/ ولی بذارین لااقل از علی تشکر کنم که حسابش جداست! دانشجوی مهندسیِ کامپیوترِ شریف هستن ایشون. یادش به خیر، بهم میگفت به عنوانِ جبران بعدا تو هم ملت رو کمک کن. بخشی از حقوقِ انسانی و معنویِ این پست رو تقدیم میکنم به علی به عنوانِ جبران :دی شمام اگه این پست رو خوندین در کمک کردن به دیگران بکوشید که اجر دنیوی و اخروی در پی داره.
+ همون موقعا که تازه اومده بودم تو فضای بلاگ، به واسطهی علی، این پستِ آقای بنیامین بیضایی رو دیدم. جفتمون رتبهی 65 منطقهدوییم، تفاهم در این حد! ایشون علومکامپیوترِ شریف میخونن. به نظرم پست خیلی مفیدیه، پیشنهاد میکنم اون رو هم بخونین. اون فایل صوتی هم که در مورد برنامهریزی بود رو، بار اول تو وبلاگ ایشون دیدم.
+ پستایی که نورا نوشته هم خیلی مفیده به نظرم، ایشون هم تو دانشگاهِ مقدسِ تهران، یه رشتهی تاپِ مربوط به زیستشناسی میخونن. اینو هروقت تونستین بخونین، و این یکی هم مخصوصِ اون هفتهی آخره، حالا اگه اونو هم از الان بخونین بهتره باز، دیدتون رو به آینده روشنتر کنه.
آها، همهی اینا که گفتم رو با هم نخونین ولی :دی بذارین هرشب یکی مثلا که حرفا رو بهتر متوجه بشین، منم یادمه اینجور چیزا رو با هم میخوندم و باعث میشد قلمچیها رو بریزم تو گاجا.
+ مسلما هیچ متنی بیاشکال نیست و در هرحال خوشحال میشم دیدگاه شما رو هم بدونم.
+ بذارین این نکته رو هم صادقانه اضافه کنم، اگر مشاور نداشته باشین نمیمیرین و به هررتبهای هم که بخواین میتونین برسین، به شرطِ تلاشِ بیشتر. من تو تمومِ این سالا، حتی یک جلسه هم مشاور نرفتم. چرا، تو بعضی چیزا به مشکل میخوردم، ولی وقتی با چندتا از دوستان مشورت میکردم معمولا به نتیجه میرسیدم. چرا البته، یه مدت یه نفر بود که آخرِ هفتهها ساعتمطالعهم رو براش میفرستادم، و واقعا تاثیر داشت!
کلاسِ بیرونِ مدرسه هم نرفتم، حتی یک جلسه. کلاسای مدرسه رو هم به زور و ناقص میرفتم البته! میخوام بگم اینا واقعا ضروری نیست.
+ البته که هر سوالی داشته باشین میتونین بپرسین و واقعا خوشحال میشم بتونم کمکی کرده باشم.
+ خب بازم حرفای کنکوری دارم و گاهی نکتههایی به ذهنم میرسه، ولی دوست ندارم اینجا خیلی پستِ کنکوری بذارم، گفتم بذار یه کانال بزنم برای پیشنهادای کنکوریم و فقط گاهی که چیزِ اساسی و حجیمیه اینجا منتشرش کنم. میتونین به این کانالِ تلگرام مراجعه بنمائید که کمکم راه خواهد افتاد:
- جمعه ۲۵ مهر ۹۹