زیست با کیان :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

زیست با کیان

۱.

ویژگی‌های کمی هستن که باعث بشن که بخوام تعاملم با یه آدم رو به طور کامل پایان بدم، اما ویژگی‌های بیشتری هستند که باعث می‌شن دلم نخواد با کسی دوست باشم، و ویژگی‌های بسیار فراوانی هم وجود دارند که باعث می‌شن حاضر نباشم برای یه ارتباط کم‌ترین هزینه‌ای بکنم.

یه چیز جالبی که وجود داره اینه که، چند باری شده که توی ارتباطم با یه نفر حاضر شده‌م هزینه بکنم (بدیهیه که هزینه معنایی بسیار گسترده‌تر از هزینه‌ی مالی داره) و بعد با خودم گفته‌م «ای بابا! این آدم واقعا ارزشش رو نداشت.‍» نکته‌ی جالبی که وجود داره، اینه که توی چندین تا از مواردش، غالبِ دوست‌های این دوستمون، کسایی بوده‌ن که من همیشه این طوری بودم که «همم، جدی؟ «اون»ها دوستاتن؟ همم اوکی، چه عجیب.» و بعدتر به این نتیجه رسیده‌م که «ای بابا، من چرا فکر می‌کردم یارو یکی مثلِ «ما»ست؟ بابا یارو یکی مثلِ «اون» دوستاش بود.»

 

۲.

بعضی از مطالبِ مفید و جالب رو می‌خونم و بعدش می‌بینم ۵۰ درصد از انرژیِ گوینده هدر شده تا از یه سری قضاوت‌های احمقانه پیشگیری بشه. در این لحظه اعصابم کمی خورده و برخلافِ معمول که معتقدم «حتا اگه بیشترِ ما آدم‌ها احمق باشیم و بدیهیات رو نفهمیم، بالاخره همینه که هست، باید با همدیگه مهربون باشیم تا کم‌کم بتونیم بیشتر و بیشتر بفهمیم» ولی الان این طوری‌ام که «داه! یعنی چی که آدما نمی‌فهمن فضیلتی در فلان نیست؟ یا اگر هم هست، بدیهی نیست و باید بپذیرن که خیلیا قبولش نداشته باشن. وااااا مگه اسکلی؟ مگه من گفتم فضیلتی در فلان هست؟ بابا این قضاوت‌های احمقانه رو از کجا در می‌آری؟ بعدشم اوکی در بیار، ولی حداقل بیا در موردشون مکالمه بکنیم. اصلن به درک که دلت می‌خواد یه فکرِ احمقانه بکنی و بعدشم تو ذهنت دادگاهش رو ببندی.»

عی بابا 

هوم.

درصد بالایی از آدما فک میکنن همه چی رو در همه موارد میدونن!

اوکی تو توی رشته تخصصی خودت صاحب نظری و منم بلدش نیستم ولی درباره بقیه چیزا میتونیم هردو نظر بدیم! میتونه نظر هردومون تا حدی به حقیقت نزدیک باشه یا نباشه هرچی اصن!!! چرا باید اینقدر گارد باشیم نمی‌فهمم.... این گارده این منه همه چی دان و از خود مچکر راه تعامل رو میبنده. راه گفت و گو رو نابود میکنه. 

بعلاوه یه ویژگی مسخره شخصی که من توی سال‌های اخیر پیدا کردم که از توضیح بدیهیات واقعا بیزارم. نمیتونم دست خودم نیست. یه چیزای ساده‌ای رو به نظرم هر آدم نرمال باید بتونه خودش تحلیل کنه و بفهمه. میبینم یکی نفهمیده سختمه باهاش ارتباط بگیرم و حالا فک کن هم نفهمه و هم نخواد بفهمه و گارد باشه :/

فک میکنم درصد آدمای این شکلی زیاد شده. من چند ساله از پیدا کردن دوست جدید ناتوان و ناتوانتر میشم.

 

درباره بند یک! چقدر آشناست و چقدر دردناک...همچین مواقعی نشونه‌ها از کلمات صادق ترن و بهتر پروگنوز یه رابطه رو پیش بینی میکنن :)

این خیلیییی کلیدیه و به شدت هم غم‌انگیزه، این که آدما به جایِ این که دنبالِ درست‌تر باشن، فکر می‌کنن درست‌ترین توی جیب‌شونه.

هعیی. می‌فهمم قشنگ، این خستگی و ملول شدن از فکر نکردن‌ها رو، ولی چه می‌شه کردد، بالاخره صفر و یکی که نیست، ما خودمون هم یک نیستیم. احتمالن یه آدمایی هم پیدا می‌شن که بدیهیاتی دارن که ما نمی‌تونیم به راحتی بپذیریم.


هممم شاید، نمی‌دانم.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan