مشکلاتِ ابدیِ یک ذهنِ آلوده :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

مشکلاتِ ابدیِ یک ذهنِ آلوده

یه بینشی هستش که باعث شده تصمیماتم در مورد چندتا از مسائلِ اساسیِ زندگیم عوض بشه.

شما واقعا دلت می‌خواد فلان کار رو انجام بدی، دیر یا زود، مصر و مصممی. نمی‌خوای بمیری بدونِ این که انجامش داده باشی. اما یه مشکل جدی و موجه وجود داره که باعث می‌شه الان نتونی اون کار رو انجام بدی، پس فعلن بی‌خیالش می‌شی و موکولش می‌کنی به آینده، به یه روزی که اون مشکل حل شده باشه.

حالا نکته‌ی مهمی که وجود داره چیه؟ اینه که شما نگاه کنی ببینی آیا این مشکل و عذر قراره یه روز حل بشه؟ واقعا؟ کِی؟ اگه تا اون موقع حل نشد، اون وقت چی؟ نکنه از اون مشکلاییه که ممکنه تا آخر عمر باهات باشه؟

ما به خودمون وعده‌ی سرِ خرمن می‌دیم و می‌گیم «وای نه الان درگیرِ این مشکلم، نمی‌شه، بمونه واسه بعد» در حالی که واقعا معلوم نیستش که این «بعدن» قراره کِی باشه. شاید ناخودآگاه خوشحالیم که یه عذر موجه پیدا کردیم تا از زحمتِ فلان کار فرار بکنیم. اگه جدی جدی عذرمون رو موجه می‌دونیم، به جای این که الکی خودمون رو به آینده دلخوش کنیم، بهتره یه بار بشینیم جدی تصمیم بگیریم، «تا وقتی این مشکل برطرف نشه، نباید این کار رو انجام بدم. اگه تا ده یا بیست سال دیگه یا تا آخر عمرم هم این مشکل برطرف نشه، این کار رو انجامش نمی‌دم، آره اوکیه» یا این که «آخ آخ نه... من این کار رو به تاخیر می‌نداختم چون امیدوار بودم که شرایط مهیا بشه... اگه قرار نیست شرایط بهتر بشه که، نه، من حتمن باید انجامش بدم، پس دیگه بهانه‌ای برای تاخیر ندارم.»

 

یه عذر موجه پیدا کردیم تا از زحمت فلان کار فرار کنیم. 👏👏👏

D:

من این حس رو نسبت به نوشتن دارم و الان قشنگ این پست شبیه صاعقه خورد تو سرم:*)

امیدوارم به هربهانه‌ای که شده، شروع بکنی به نوشتن به حدِ مطلوب.

عموما ادم به خودش میاد و میبینه که یک وقتی یک جایی که شرایط اصلا هم مهیا نیست لزوما، داره اون کارو انجام میده. درواقع من اعتقادم به صبر برای مهیا شدن شرایط و انجام کارها در شرایط ایده‌ئال رو وقتی از دست دادم که دیدم نه تنها شرایط بهتر نشد بلکه سخت‌تر هم شد ولی من اونکارو انجام دادم ( یحتمل چون مجبور شدم یا خودم خودمو انداختم تو چرخه‌ی اجبار) اینه که الان به شرایط پرفکت فکر نمی‌کنم ولی سعی میکنم آمادگی روانیم برای مسائل رو بالا ببرم

آفرین دقیقن، می‌بینی؟ خیلی موافقم باهات، همین اجباره جوابه، تصمیم بگیری که «می‌خوام انجامش بدم» و دیگه خودت رو بندازی توش.
واقعن چه چیزها که فقط و فقط توی کله‌ی مان. یه مثالی که یه جلوه‌ی دیگه‌ای از همین حقیقته، اینه که من بعد از نیم ساعت کار کردن پشت میز و صندلی غیر استاندارد بهانه می‌آوردم که دیگه نمی‌تونم کار بکنم و کمردرد گرفتم و فلان، و واقعن کمردرد می‌گرفتم، ولی بعدش می‌دیدم چارساعته نشستم پشت همون میز و دارم ولگردی می‌کنم و اینا. :دی

منطق تفکری شما رو توی پست دیدم گفتم چقدر شبیه کار کدنویسی ( برنامه نویسی ) هست. اگر این باشد و آن می شود و آن نشود چه شود؟ :))

تا اینکه دیدم ظاهرا توی برنامه نویسی و نرم افزار هم دستی در آتش هم دارین.

ولی راجب این پست نظر شخصی من اینه که هر چند اگه تفکرتون خروجی اشتباهی هم داشته باشه، بازم ارزشمنده چون شما دارین فکر میکنین و دنبال فهم مسیر هستین. قطعا در ادامه زندگی سطح درک و وسعت دید تون بالاتر میره که شروعش از همین جاست.

من هم امیدوارم که همین‌طور باشه، ممنان. D:
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan