یه بینشی هستش که باعث شده تصمیماتم در مورد چندتا از مسائلِ اساسیِ زندگیم عوض بشه.
شما واقعا دلت میخواد فلان کار رو انجام بدی، دیر یا زود، مصر و مصممی. نمیخوای بمیری بدونِ این که انجامش داده باشی. اما یه مشکل جدی و موجه وجود داره که باعث میشه الان نتونی اون کار رو انجام بدی، پس فعلن بیخیالش میشی و موکولش میکنی به آینده، به یه روزی که اون مشکل حل شده باشه.
حالا نکتهی مهمی که وجود داره چیه؟ اینه که شما نگاه کنی ببینی آیا این مشکل و عذر قراره یه روز حل بشه؟ واقعا؟ کِی؟ اگه تا اون موقع حل نشد، اون وقت چی؟ نکنه از اون مشکلاییه که ممکنه تا آخر عمر باهات باشه؟
ما به خودمون وعدهی سرِ خرمن میدیم و میگیم «وای نه الان درگیرِ این مشکلم، نمیشه، بمونه واسه بعد» در حالی که واقعا معلوم نیستش که این «بعدن» قراره کِی باشه. شاید ناخودآگاه خوشحالیم که یه عذر موجه پیدا کردیم تا از زحمتِ فلان کار فرار بکنیم. اگه جدی جدی عذرمون رو موجه میدونیم، به جای این که الکی خودمون رو به آینده دلخوش کنیم، بهتره یه بار بشینیم جدی تصمیم بگیریم، «تا وقتی این مشکل برطرف نشه، نباید این کار رو انجام بدم. اگه تا ده یا بیست سال دیگه یا تا آخر عمرم هم این مشکل برطرف نشه، این کار رو انجامش نمیدم، آره اوکیه» یا این که «آخ آخ نه... من این کار رو به تاخیر مینداختم چون امیدوار بودم که شرایط مهیا بشه... اگه قرار نیست شرایط بهتر بشه که، نه، من حتمن باید انجامش بدم، پس دیگه بهانهای برای تاخیر ندارم.»
- چهارشنبه ۲۵ مهر ۰۳