یک چیزی که قبلن نمیتونستم درک کنم این بود که «چطور ممکنه بعضیها چنین احساساتِ شدیدی به خواننده یا بازیگر یا فلان شخصیت داشته باشند، بدونِ این که هیچ چیزِ دوطرفهای بینشون وجود داشته باشه؟»
بعدتر که سرِ خودم اومد، دیدم که کاملا منطقی و طبیعیه. پرچانگی نمیکنم و به همین نکته بسنده میکنم که یکی از اصلیترین کارکردهای دوستی، اینه که در زمانِ مناسب بهت کمک بکنند که احساسِ مناسب رو داشته باشی، و به قول eminem:
Music is like magic, there's a certain feeling you get
تنها آلمانیای که تونستم باهاش مکالمهی طولانی برقرار بکنم، آدمِ جالبی بود. اون داشت آدمها رو محکوم میکرد بابتِ برخی رفتارهاشون، من هم مثل الان، بهش میگفتم «نه آخه، ببین، همچین فعل و انفعالاتی در آدمی رخ میده که باعث میشه مرتکبِ چنین چیزهایی بشن» و اون یه کم فکر میکرد، یه کلهای تکون میداد و میگفت «اوکی، ولی اگه اجازه بدی همچین فعل و انفعالاتی توی زندگیت رخ بده، you should reconsider your life» و آخ که چقدر این مدت همهاش یه کلهای تکون میدم و با خودم میگم «اوکی، با وضعیتی که الان زندگیم داره این کارم هم منطقی و طبیعیه، ولی I should reconsider my life.»
- شنبه ۵ آبان ۰۳