هی جوون، نمی‌بینی وقتمون داره تموم می‌شه؟ :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

هی جوون، نمی‌بینی وقتمون داره تموم می‌شه؟

یکی از تاثیرهایی که این تابستون روم گذاشت، خیلی برام جالب بود.

ببین من چند سال تهران زندگی کردم ولی این همه جای جالب و محله‌ست که هیچ وقت ندیده‌م. یه جاهایی هست که من فقط یک بار یه قراری مصاحبه‌ای چیزی داشتم و رفتم و سریع برگشتم و حتا یه سر و گوشی ننجنبوندم و یه نگاهی به چپ و راستِ محله ننداخته‌م. این همه شهر جالب هست توی ایران که تا حالا نرفته‌م.

مونیخ هم که بودم، خیلی از بچه‌ها رو می‌دیدم که چند سال بود که اروپا بودن ولی فقط چندتا دونه سفر رفته بودن، در حالی که من سعی می‌کردم هر آخرهفته یه تجربه‌ای بسازم.

خب، چرا؟ احتمالا واسه این که گاهی فکر می‌کنیم «بابا هنوز که وقت هست» ولی من می‌دونستم زمانم تو اروپا محدوده و باید ازش حداکثر استفاده رو بکنم و تا می‌تونم زندگی کنم. حالا این طرزِ فکر رسوخ کرده تو کلِ زندگیم و واقعا تاثیرش رو دوست دارم. «حاجی مگه مطمئنی بیشتر از یه سال دیگه قراره تهران باشی؟»، «حاجی اگه الان این حرکت رو نزنی شاید دیگه هیچ وقت شرایط مناسب براش پیدا نشه‌ها»، «شاید این اولین و آخرین فرصتی باشه که داری»، «حاجی مگه مطمئنی قراره فردا زنده باشی؟».

در عینِ حال کمی هم سخت و آزاردهنده‌ست. هر لحظه‌ای که تلف می‌کنم باعث می‌شه از خودم شاکی باشم.

هزاران کتاب و آهنگ و فیلم و سخنِ بزرگان با این موضوع هستش ولی هیچ وقت به اندازه‌ی الان متوجه‌ش نبودم.

 

So here I go, it's my shot; feet, fail me not
This may be the only opportunity that I got

شنبه ۲۱ مهر ۰۳ , ۰۱:۱۸ آفتابگردون ...

خانه‌ی فاموری سمت بازار موبایله. تقاطع حافظ

قشنگه دنجه و شبیه خونه‌ایه که من دلم میخواست می‌داشتم. کافه‌ی قشنگ و خوشمزه ایه. اگه راهت خورد برو

گاهی فک میکنم چرا حداقل ماهی یکبار صبح جمعه نرفتم دربند؟ دقیقا چیکار میکردم؟

ولی به جاش چند بار شبونه از تجریش ولیعصرو تا میدونش پیاده اومدم و لذت بردم. چه شبهای پرخاطره‌ای... الان فصلشه

به به. ممنون که گفتی. یادداشت کردم و حتما یه بار رو می‌رم.

پیاده رویای ولیعصر به یادموندنی‌ان واقعا. یادش به خیر.

فکرکنم آخرای کارشناسی و با اومدن کرونا اعتقاد راسخ من به اینکه وقت هست، به " مگه میدونی باز پیش میاد" تغییر کرد و حقیقت اینه که یکم به ادم استرس میده منتها خب وقتی به عقب نگاه میکنی حس بهتری داره که در زمانش استفاده کردی و تجربیات خوبی بدست آوردی

آره، موافقم.
احتمالن این‌جا هم باید یه حدِ تعادلی پیدا بکنیم و نه از این سرِ بوم بیفتیم نه از اون سرش، ولی آره، منم ترجیحم سمتِ «مگه می‌دونی باز پیش می‌آد»ئه.

تلنگر خوبی بود. کار خوبی کردی این پست رو نوشتی.

خوشحالم که به نظرت این طور بوده.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan