بر باد رفته :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

بر باد رفته

بوم اول:

طبق معمول یه پشت بوم داریم، این طرف بوم اینه که هِی همه‌ی آدم‌ها و سختی‌ها و مسائل رو تحمل کنیم و چیزی رو حذف نکنیم، اون طرف بوم هم اینه که تا دیدیم یه نفر تفاوتی باهامون داره بذاریمش کنار و هروقت دیدیم که چیزی مطلوب نیست، حذفش کنیم. طبق معمول، بهتره حواسمون باشه از بوم نیفتیم و ببینیم بهتره کجای بوم وایسیم.

در موردِ آدم‌ها، نقطه‌ی موردِ نظرم خیلی نزدیکه به این سرِ بوم، یعنی خیلی نادره که بگم «خب این آدم این‌طوریه، پس حذفش می‌کنم». بیشترِ جاهایی که چیزهای جدید یاد گرفتم، سرِ همین بوده که با آدمی ارتباط داشتم که تفاوتِ اساسی‌ای با همدیگه داشتیم و کشف کردن و بررسیِ این تفاوت، می‌تونه چیزهای جدیدی رو بهت یاد بده. احتمالا یکی از دلایلِ حماقت‌هامون هم همین بوده، که دورمون رو پر کرده بودیم با آدم‌های مشترک، اشتباهات مشترک و حماقت‌های مشترک و همه به کمک هم، توش عمیق و عمیق‌تر شده‌یم.

بوم دوم:

خب ما همیشه سعی می‌کنیم طوری رفتار کنیم که می‌خوایم، انتخابی کنیم که درسته یا باعث خوشحالیمونه. اما اما، اما گاهی وقت‌ها می‌خوایم به هدفی برسیم و برای رسیدن بهش، حاضر می‌شیم کارهایی بکنیم که واقعا باهاش خوشحال نیستیم، کارهایی که خیلی برامون عذاب‌آوره یا واقعا اشتباه می‌دونیمش.

داشتم فکر که این هدف‌ها، معمولا هدف‌های خوشحال‌کننده‌ای نیستن. همین که برای رسیدن بهش مجبوریم کارهای عذاب آور بکنیم، احتمالا سرنخ خوبیه که بفهمیم این هدف قرار نیست خوشحالمون بکنه.

یه چیزی تو مایه‌های همون موضوع «اصیل»

یه مثال ساده بزنم. می‌خوای تو یه موقعیت شغلی قبول بشی، طرف می‌گه «ترجیح می‌دی کار شرکت ریموت باشه یا حضوری؟ شرکت بزرگ یا کوچیک؟ کار سریع و خلاق یا آهسته و دقیق؟»، و کلی سوال مشابه. تو می‌تونی جوابی رو بدی که اونا دوست دارن بشنون و استخدام بشی، ولی شغلی رو داری که باهاش خوشحال نیستی.

حالا این خیلی کلی بود. داشتم به این موضوع توی دوستی فکر می‌کردم.

من با این شعار «خودت باش» خیلی مسئله داشتم و به نظرم مضحک بود، ولی تعبیری که الان بهش رسیدم برام معناداره: «هیچ بهانه‌ای باعث نشه فکرهات و کارهات رو سرکوب کنی».

تجربه بارها بهم ثابت کرده که «اگه برای دوست‌تر شدن با آدم‌ها، کارهایی رو بکنی که دوست نداری، تهش به دوستی‌ای می‌رسی که دوستش نداری»، واسه همین به نظرم این خیلی مهمه که هرجا هم که بهانه‌ای می‌آری و خودت نیستی، توی ارتباطات دوستانه بهانه‌ها رو بذاری کنار و خودت باشی.
اگه هدفت از ارتباط چیزی غیر از دوستی باشه، ممکنه توجیه مناسبی وجود داشته باشه که خودت نباشی. برای مثال توی یه ارتباط کاری، منطقیه که یه جاهایی برای منافع بیزینس کاری رو بکنی که ایده‌آلت نیست، ولی توی ارتباطات دوستانه این اصلن معنا نمی‌ده، چون وقتی توی اون دوستی خودت نباشی، اسمش دیگه دوستی نیستش و دردی هم ازت دوا نمی‌کنه.

پس بیاین بوم دوم رو هم تعریف بکنیم: این طرف بوم اینه که کاملا خودتی و هیچ جا هیچ انعطافی برای دوستی‌هات به خرج نمی‌دی. برخی باهات تطابق زیادی دارن و احتمالا دوست‌های خیلی خوبی می‌شین، اما با اکثریت آبت تو یه جوب نمی‌ره. اون طرف بوم هم اینه که برای دوست و دوست‌تر شدن با بعضیا، حاضری هر کاری بکنه، هرچقدر هم که سخت باشه.

بوم سوم:

یک بوم دیگه هم هست در دوستی، این سر این بوم به محض این که مسئله‌ای حرفی سخنی داستانی پیش می‌آدش، می‌ری و در موردش صحبت می‌کنین، اون سر بوم اینه که تا جایی که بتونی می‌ریزی تو خودت و هیچی نمی‌گی.

جایی که من هستم، اینه که بسته به این که طرف مقابل و ارتباطمون چقدر برام مهمه و مسئله‌ی پیش اومده چقدر اهمیت داره، سعی می‌کنم به این سر بوم نزدیک و نزدیک‌تر بشم و مسائل رو مطرح کنم و چیزی رو نریزم تو خودم.

نتیجه گیری اخلاقی:

به عنوانِ کسی که سعی می‌کنم آدم‌ها رو از زندگیم حذف نکنم، داشتم فکر می‌کردم چی می‌شه که بعضی دوستی‌هام از یه جایی به بعد محو و کم‌کم غیب می‌شن؟ و خیلی برام جالب بود چون همه‌ی موارد رو گذاشتم جلوم و دیدم که یه دلیل داشتن: توی بوم سوم خیلی فاصله داشتیم، مسائلی بینمون پیش می‌اومده که ظاهرا برای طرف مهم بوده، با این حال نهایتا صحبت نکرده‌یم در موردشون.

قدیم‌ترها بیشتر زور می‌زدم. وقتی دوستم اون سر بوم بود و مسائل رو مطرح نمی‌کرد، معمولا کلی انرژی می‌ذاشتم که بتونم بکشمش به این سمت بوم تا مسئله رو مطرح بکنه و ببینیم اوضاع چطوریه و چی کار می‌شه کرد، این باعث می‌شد دوستی‌مون جلو و جلوتر بره. حقیقتی که هست اینه که این اواخر با توجه به بوم دوم، دیگه اون قدر انرژی نمی‌ذارم برای چنین چیزهایی. حالا باز وقتی دوستت پیشته موضوع خیلی راحت‌تره، اصلا قابل مقایسه نیست، ولی توی ارتباطای مجازی این واقعا فرسوده‌ام می‌کنه و گاهی حسابی عذاب‌آور می‌شه. این که گاهی آدم‌ها حرفشون رو درست و واضح نمی‌زنن و انتظار دارن از رو هوا بخونیش یا ازشون خواهش بکنی که مسائل رو بیان بکنن... اصلن فکر کردن بهش هم اعصابم رو خراب می‌کنه.

هیچی خلاصه. دیدم این شکلی دوست‌هام رو دارم از دست می‌دم و غصه‌ش رو می‌خوردم. با بررسی موضوع متوجه شدم که عادلانه و طبیعی به نظر می‌رسه.

پروسه‌ی عادلانه و طبیعی اما دردناک!

آخر شبها از وبلاگت درمیارم و فک میکنم اینجا باید یه جای آروم برای حرف زدن و فک کردن باشه. شایدم یه خیابون تاریک که میشه توش قدم زد و لذت برد :)

من سالها خوابگاهی بودم. من آدم اهل توضیح دادن و نگه داشتن طرف مقابلم بودم و اون اهل حذف کردن و خودش بودن! مسئله این بود که من با این دوستم صمیمی بودم و برام خیلی جایگاه ویژه ای داشت. بعدها فهمیدم که سطوح ویژه و حداکثری دوستی برای آدمها چقدر میتونه متفاوت باشه. مثلا برای من جایگاه ویژه معادل جون دادن بود و برای اون اصلا این عاقلانه به حساب نمیومد!!! روده درازی نکنم؛ تابستونا که ما از هم دور می‌شدیم و هرکی میرفت شهر خودش، کافی بود مشکلی پیش بیاد! (ماشالا سوء تفاهمای روابط مجازی هم کم نیستن) من دنبال توضیح و حل کردن بودم که سوء تفاهم حل بشه و اون با بی تفاوتیش هی اوضاع رو بدتر می‌کرد.

چه خاطرات تلخی دارم...

نتیجه میشه اینکه دیگه خیلی آدمها رو نمیتونی به راحتی وارد دایره‌ی امن خودت کن(اون جایگاه ویژه که گفتم). و نتیجه‌ی بعدترش اینه که میتونی به وجود سطح صمیمیت کمتر با آدمای بیشتر و متفاوت تری تعامل کنی. سطح صبوری آدمم بالاتر میره. اما ذاتت تغییر نمیکنه و غمگین خواهی بود. اصولا پیدا کردن آدم صمیمی شبیه خودت که برات بمونه سخت شده چون ارزش رابطه رو نمیشه به کسی یاد داد. بالاخره برای ادامه‌ی زندگی تو به مشابه نیاز داری. حالا بعد برای پیشرفتت میری کنارش آدم متفاوت رو هم هی بیشتر تجربه میکنی.

ولی خب...

آره، عادلانه و طبیعی اما دردناک و غم‌انگیز.
خیلی خوشحال‌کننده‌ست این برام، که بعضی از آدم‌ها می‌تونن بیان این‌جا و با خیال راحت حرف‌هایی رو بزنن، باعث دلگرمیمه واقعن.
آره این شرایط رو قششششششنگ می‌فهمم... اگه تلاش طرفین برای حفظ ارتباط یکسان نباشه... خیلی سخت می‌شه همه چیز. بدبختی همینه که گفتی، تراماتایز می‌شه آدم و تاثیرش هم به این راحتیا از بین نمی‌ره.
نمی‌دونم، واقعا در این باره حسابی گیج و گنگم. یک جای خالی‌ای همه‌اش حس می‌شه که به هرحال غم‌انگیز به نظر می‌رسه.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan