سر کلاس نشستهم. طبق معمول یه ورق باطله جلومه و سعی میکنم از حرفای استاد نمودار و نقاشی استخراج بکنم تا حواسم کمتر پرت شه.
شروع میکنم و روی ورق باطله مینویسم:
آخرین بار کِی بود که کسی بهم لوح تقدیر داد؟ یادم نیست.
آخرین بار کِی بود که آدمها برام دست زدن؟ غیر از ارائههای روتینِ کلاسی که همیشه بچهها آخرش دست میزنن، یادم نیست.
آیا از این بابت ناراحتم؟ خیر. نه. اصلا. اتفاقا به طورِ غیرمستقیم، خوشحال هم هستم.
آخه، میدونی کِی بهمون لوح تقدیر میدن و برامون دست میزنن؟ وقتی که داریم در راستای اهدافِ جامعه حرکت میکنیم، یعنی وقتی که هدفهای خودمون رو گذاشتیم کنار. این در حالیه که حرکت در راستای اهدافِ خودمونه که قرار بوده خوشبخت و خوشحال بکندمون. تشویقِ بقیه، یه مخدرِ کوتاهمدته تا حواست پرت بشه که داری از خوشبختی و خوشحالی دور میشی.
- پنجشنبه ۲۴ خرداد ۰۳