امیدوارم که خوب و خوش باشین.
یکی از چیزایی که باعث میشه هر از گاهی به خودم بیام و حواسم جمع بشه و دوباره امید و انرژی و انگیزه پیدا بکنم، انسانهای شگفتانگیزن. :))))))
انسانهای خوب. آدم حسابی. اینا معمولا کارای خوبشون رو یواشکی انجام میدن. برعکس مزخرفا، شگفتانگیزا بلندگو نگرفتهن دستشون. باید واقعا بهشون نزدیک بشی تا بفهمی تو کلهشون عجب کهکشانیه. این که چنین آدمایی وجود دارن، خب مایهی دلگرمیه واقعا، ولی داشتم به یه موضوع غمانگیز فکر میکردم.
ببینین، من قبل از این که دانشگاهم حضوری بشه، وارد بازارکار شدم، و واقعا تفاوت عجیب این دوتا فضا، همیشه برام غمانگیزه. شخصا تا حالا با سه تا مدیرعامل، ارتباط نزدیک داشتم، و نه اونها و نه هیچ کدوم از همکارام نبوده که خودش رو بگیره، طوری که مسئول آموزش دانشکدهمون خودش رو میگیره. :))))
خالهزنکبازیایی که بین بچههای دانشگاه میبینم، هنوز که هنوزه گاهی واقعا متعجبم میکنه. دوستای خوب و حسابیای هم دارما توی دانشگاه. آخ. البته بیشترشون همکارم هم حساب میشن. :دی
یا مثلا فضای بچههای بیان. وقتی با دوستای وبلاگیم میرم بیرون، اصلا دقت نمیکنم که چی پوشیدم، اولین چیزی که باهاش راحتم رو میپوشم. در حالی که هنوز واسه دانشگاه رفتن، یه گوشهی ذهنم باید مراقبِ چیزی باشم که میپوشم. واقعا دوستای واقعی وبلاگیم محشرن. از همین تریبون تشکر میکنم از همهشون بابتِ این که وجود دارن. اگه از هر صد نفر، سه تاشون شگفتانگیز باشن، از این سه تا، دوتاشون از بچههای وبلاگن، در نتیجه اگه توی وبلاگ دنبال دوست بگردی، آدمای خیلی شگفتانگیزتری میبینی. :دی
لپ مطلب، همین، که اگه به نظرتون اومدش که آدما موجودات مزخرفی هستن، خب آره. احتمالا بیشترشون مزخرف باشن، ولی من یکی که معتقدم واقعا کم نیستن انسانهای شگفتانگیز. اگه خبری از انسانهای شگفتانگیز نیستش، احتمالا توی محیط خوبی نیستیم یا همچین چیزی.
- پنجشنبه ۱۹ مرداد ۰۲