بایگانی آبان ۱۴۰۲ :: چم به معنای رود

چم به معنای رود

برای دوستِ خوبم، با همه نقص‌هام

تپه‌ی چمنی

نمی‌دونم اون موقع‌ها رو یادته یا نه. ابتدایی می‌خوندی. فکر کنم کلاس سوم یا چهارم بودی. کلاس چهارم بودی، نه؟

قرار بود پنجشنبه ببرنتون اردو. یادته کجا می‌خواستن ببرنتون؟ تو اون موقع‌ها کوچیک بودی، فکر می‌کردی یه جنگلیه واسه خودش، ولی اون جا فقط یه پارک بزرگ بود. بذار اسمش رو بذاریم پارک جنگی. می‌خواستن ببرنتون پارک جنگلی. قرار بود صبح برین و دو ساعته برگردین. آره خب، دو ساعت برای اردو کمه.

چهارشنبه بهتون گفتن که به خانواده‌ها بگین براتون رضایت‌نامه بنویسن. آقای ناظم سیبیلوتون اومد و براتون یه متنی رو خوند که همه یادداشت بکنین تو دفتراتون، بعدش گفت برین خونه بگین زیرش رو امضا بکنن براتون.

از مهم‌ترین‌ها - ۱

به نظرم یکی از مهم‌ترین چیزهایی که زندگیمون رو می‌سازه، اینه که تصمیم بگیریم «برای تغییر دادن چه چیزی تلاش کنیم» و «چه چیزهایی رو بپذیریم و زورمون رو برای تغییر دادنش هدر نکنیم».

بنویسیم. بشینیم بنویسیم که می‌خوایم انرژیمون رو پای چه چیزایی بریزیم، و چه چیزهایی هستن که آزاردهنده‌ان و دلمون می‌خواد عوضشون بکنیم ولی بهتره خودمون رو به خاطرشون فرسوده نکنیم، چیزهایی که اصلا قرار نیستش من و تو بتونیم عوضشون بکنیم، مثلا «آدم‌ها»، یا مثلا «نظام‌ها».

خنده‌ام می‌گیره که یه زمانی داشتم خودم رو می‌کشتم، تا کاری کنم که دو به علاوه‌ی دو، نشه چهار. قدرت همینه که هست، هرکی قدرت‌طلب و اهل شو و ادایی باشه، هرکی عامه‌پسندتر باشه قدرت رو دستش می‌گیره و اونی که حرف اضافه نمی‌زنه، اهل لاف و دوز و کلک و وعده‌های صدتا یه غاز نیست قراره تنها بمونه. بدیهیه خب، حالا ما هرچی هم زور بزنیم، تهش قدرت دست اونیه که قدرت طلب باشه. اونی که دوستمون نداره، خب دوستمون نداره، حتی اگه خودش می‌خواست دوستمون داشته باشه هم نمی‌تونستش، این نه دست خودشه نه دست ماست.

+ پست مرتبط.

خودکشی - ۱

خب، زود تند سریع یه پست بنویسم و برم بخوابم. :))))

 

یه سوال داریم، «اگه یه دکمه بذارن جلوت که با زدنش، کاملا به عدم بپیوندی، فشارش می‌دی؟ در جا کاملا از بین می‌ری، بدون هیچ آینده‌ای، و هیچ کس هم یادش نمی‌آد که یه زمانی وجود داشتی».

اگه جوابتون منفیه، پیشنهاد نمی‌کنم که ادامه‌ی پست رو بخونین. اگه جوابتون مثتبه، منم همین‌طور، منم همین‌طور. یه موقع‌هایی تا یه لحظه مغزم خالی می‌شد، سریع «می‌شه بمیرم؟ چرا نمی‌میرم؟...» پر می‌شدش توی کله‌ام. هر روز صبح با «وای، چرا من زنده‌ام هنوز؟ کاش بیدار نمی‌شدم هیچ وقت» بیدار می‌شدم. گاهی شدید می‌شد و نگران بودم که طاقتم تموم بشه و یه بلایی سرِ خودم بیارم. الان یه مدتیه که دیگه خیلی خیلی کمتر به خودکشی فکر می‌کنم، دوست داشتم بنویسم دلیلاش رو.

Designed By Erfan Powered by Bayan